خـــیـــلـــی هـــا دلـــمــــو شـــکـــســــتــــن
شـب بـیـا بـریـم سراغشون
من نـشـونـت مـیـدم
تـــــو بــبـــخــشــشــون ...
بعضــی شب هـا حـال عجیبــی دارم...
یــه دلتنگــی
یــه بغـض
یـه دلـواپسـی بـزرگ
نـه بخـاطـر اینکـه تنهـام...
نـه...
بـه خـاطـر اینـکـه بـریـدم
حتـی از خـودم...
امشــب هــم
مثـل
هـر شــب
از اون شـب هـاست...
تا ابد عاشقتم
تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی
تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی
همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی
تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد
از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم
و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را
از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،
عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را
همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،
دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند ،
دلم تو را میخواهد، دلم تو را میخواهد
به عشقت تکیه کرده ام سالها ، نترسیدم از جدایی و اشکها ،
عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم ،
تو را همین گونه که هستی میخواهم ،
چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،
همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی
از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،
گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه....
چقدر برای داشتنت سختی کشیدم ، چقدر با دلتنگی هایت سر کردم و اشک ریختم ،
چقدر لحظه شماری میکردم که تو مال من شوی ، حالا مال من هستی و من بی نیاز ،
برای داشتنت شب و روز کارم شده بود راز و نیاز ...
نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،
من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم
مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،
در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم
جنس نگاهت درخشان بود که قلبم عاشق چشمانت شد،
و اینگونه همه روزهایم فدای یک روز با تو بودن شد،
و حالا میخواهم تمام عمرم را فدای عشق بی پایانت کنم....
تو مثل و مانندی نداری ، تو فرشته ای و در قلبت جای تاریکی نداری
تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی....
خدایا سرده این پایین
از اون بالا تماشا کن...
اگه میشه فقط گاهی
خودت قلب منو"ها"کن
خدایا سرده این پایین
ببین دستامو می لرزه
دیگه حتی همه دنیا
به این دوری نمی ارزه
تو اون بالا من این پایین
دوتایی مون چرا تنها ؟
اگه لیلا دلش گیره
بگو مجنون چرا تنها؟!!
بگو گاهی که دلتنگم
ازاون بالا تو می بینی
بگو گاهی که غمگینم
تو هم دلتنگ و غمگینی
خدایا...من دلم قرصه!!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت
که حتی روز،،،روشن نیست
کسی اینجا حواسش نیست
که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته
زمین دار مکافاته!!!
فراموشم میشه گاهی
که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا
بازم پیش تو برگردم
خدایا...وقت برگشتن
یه کم با من مدارا کن شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جاکن .
کمی دروغ بگو پینیکیو......
دروغ های تو قابل تحمل ترند....
به خاطر کودکی بود و شیطنت...
به خاطر این بود که دنیای آدمها را تجربه نکرده بودی،
که ببینی یک دروغ چه ها میکند....
اینجا آدمها دروغشان به بهای یک زندگی تمام میشود
به بهای یک دل شکستن...
اینجا دروغ ها باعث مرگ عشق و اعتماد میشود...
اینجا ادمها دروغ های شاخ دار میگویند
پسری دختر زیبایی رو تو خیابون دید.... شیفته اش شد .... چند ساعتی باهم تو خیابون قدم میزدند ...
که یهویه مازراتی جلوی پاشون ترمز کرد . . .
دختره به پسر گفت :
خوش گذشت اما من همیشه نمیتونم پیاده راه برم .... کار نداری؟!! بای ...!
دختره نشست تو ماشین
راننده بهش گفت : خانوم ببخشید میشه پیاده بشی؟ ... من راننده این اقاهستم !!!! چوپان قصه ما دروغگو نبود،او تنها بود و از ترس تنهایی
فریاد گرگ سر میداد.
افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد و همه در
پی گرگ بودند.
در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست!!!!
مهـــربونیمــــو
با
ضــعفــم
اشـتبـــــاه نگیـــر
ســـرد بشم
حتــی اگه خودتــــو اتیــــش بزنـــــی
گـــــرم نمیشم
دست روی دلم نــگـذار ...
پــــا گـــذاشـــتـی ؛ کـــافـیـسـت ...!!!
احمق بودن از اونجا شروع میشه که میگی:
این یکی با بقیه فرق داره.....!!!!!
ته دیگ " عشق ِ اول " را هر چقدر که بسابی ،
چه با اسکاج ِ دوست داشتن های بعدی ،
چه با سیم ِ ظرفشویی عاشق شدن های بعدی ،
...
از " دلت " پاک نمی شود ...
حالا تو هی بساب
و از صدای ناهنجارش
سر درد بگیر …
روی قلبی نوشته بودن:
شکستنی است ؛ مواظب باشید !!!
ولی من روی قلبم نوشتم:
شکسته است ، راحت باشید !!!
چه بسا افرادی که حــــــــتی رانندگی بلد نیستند ؛
ولی ....
به چـــــه زیبایی " دور " زدن را بلدند ... !!!
گاهی نمیشه دست از دوست داشتن یکی برداشت
حتی وقتی ازش متنفری ...
خدا جــــــونم!خودت به این خوبی...آدم هات به کی رفتن؟؟؟
هیچوقت کسی رو آنقدر بالا نبرید که
دیگه دست خودتونم بهش نرسه...!
بهت گفتم با دلم ، بازی نکن ...ببین ...خرابش کردی ...دیگه عاشق نمیشه ...
من درد می کشم
تـو اما چشم هایت را ببنـد
سخت است بـدانــم می بینی و
بی خیــــــــــالی ......!
ویکتور هوگو میگه:
آدم ها در دو حالت همدیگر را ترک می کنند ،
اول اینکه احساس کنند کسی دوستشون نداره،
دوم اینکه احساس کنند یکی خیلی دوستشون داره!
ما که رفتـــیم
ولی، به اونی که پیشـشی بـگو
« عاشـــقتم » تیکــه کلامـته …
آهای غریــبه !
دست روی کسی گذاشتی که همه دنیــامه،
بی وجـدان اینقدر راحت به او نگو
عــــزیــــزم...!!!
یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم،
به هر حال، ممنون از مشتت...
بعضی ها به ما نمیخوردن !ما جا خالی دادیم خوردن به شما !مبارکتون باشه !!!
من چــــک نویس احساســــــــات تو نیستم...دوستت دارم هایت را جـــــــای دیگر تمرین کن!...
این دنیا جایی است که وقتی زانوهاتو از شدت
تنهایی بغل گرفتی برات پول خرد میاندازند
سلامتی یک نخ سیگار که حداقل میدونم
قبل من با کسی لب نگرفته...
سلامتی دودش با اینکه کم رنگه ولی یه رنگه
سلامتی سیگارم که بهم یاد داد نتیجه سوختن و ساختن
زیر پا له شدنه...
دومی:خوب گشتی؟
اولی:اره
دومی: پس منو دوست نداری
اولی:من کی این حرفو زدم؟
دومی: اگه دوسم داشتی نمیگشتی