میـــخوام دنیا نباشـــــشه اگه عــــــــشقم نباشه..
دیدی رو پاکت سیگار مینویسن :
“دخانیات ، عامل اصلی سرطان و برای سلامتی زیان اور است ؟”
کاش یکی هم روی کارت پستالهای عاشقونه ی ما مینوشت :
“عشق ، عامل اصلی تنهایی و برای قلب ضرر دارد !”
بس کن ساعت ، دیگر خسته شده ام …
آره من کم آورده ام …خودم میدانم که نیست …
اینقدر با صدایت ، نبودنش را به رخم نکش
قسم به اون پسری که عشقش جلو چشمش اتو خورد و رفت خونه با صدایی خواب آلود گفت:
ببخشید عزیزم خواب بودم گوشی رو سایلنت بود …
قسم به اون دختری که با وعده ی ازدواج بکارتشو از دست داد و عکس عشقشو تو گوشی رفیقش دید…
قسم به اون پسری که با گوشی رفیقش به عشقش زنگ زد اما از فرداش شماره همون رفیقشو تو اینباکس اس ام اس های عشقش دید…
قسم به اون دختری که هنوز تنهاست چون نتونسته فراموش کنه…
و قسم به اون جفتی که اولین شب بعد از جدایی رو دارن تنهایی با چشم خیس تو اتاق تاریک و خالی از هم سحر میکنن ..
مــَن ..
واسه همیــن تنهــــام ...
اسم نگرانی هایت را بگذارد گیر دادن . . .
و برای بی تفاوتی هایش اعتماد داشتن به تو را بهانه کند . . .
بیزار باش رفیق
بایـد بُغضهای زیـادے رآ بی صــدا دفـטּ کُنـی ....!!!
گفت: سلام!
گفتم: سلام!
معصومانه گفت: می مانی؟
گفتم : تو چطور؟
محکم گفت: همیشه می مانم!
گفتم: می مانم.
روزها گذشت. روزی عزم رفتن کرد. گفتم: تو که گفته بودی می مانی؟!
گفت: نمی توانم! قول ماندن به دیگری داده ام .... باید بروم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتم : میری؟
گفت : آره
گفتم : منم بیام؟
گفت : جایی که من میرم جای دو نفره نه سه نفر
گفتم : برمی گردی؟
فقط خندید.
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم
دستشو زیره چونم گذاشتو سرمو بالا آورد
گفت : میری؟
گفتم : آره
گفت : منم بیام؟
گفتم : جایی که میرم جایه یه نفره نه دو نفر
گفت : برمیگردی؟
گفتم : جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفتولی
اون مدتهاست که برگشته
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شست وشو میده…
خیلی فرقه بین دنیای اونی که
صدای عشقش لالایی شب هاشه
تا اونی که هق هق گریه هاشه
خیلی فرقه بین دنیای اونی که
تو بغل عشقش نفس کم میاره و نفس نفس میزنه
تا اونی که وسط گریه هاشه
خیلی فرقه بین دنیای اونی که
عشقش به دستاش حلقه عشق هدیه میده
تا اونی که به چشماش حلقه اشک حسرت
خیلی فرقه بین دنیای اونی که
عشقش بهش میگه خوشبخت میشیم
تا اونی که بی تفاوت میگه خوشبخت بشی
بفهم خیلی فرقه خیـــلی...
فاصلشون دنیا دنیا غمه .. غم...
بفهم خیلی فرقه خیـــلی...
فاصلشون دنیا دنیا غمه .. غم...
تــو رآ
نـَـہ عــآشقــآنــﮧ
نـَـہ عــآقلــآنــﮧ
و نـَـہ عــآجـزآنــﮧ ...
بلڪـﮧ تـو رآ عــآدلـآنــﮧ بــہ آغــوش مـے ڪشـґ
عـدل مگــر آטּ نیسـت ڪـﮧ هـرچیـز سـر جــآے פֿـودش بـآشـد؟!
حـقـیـقـت دارد !
کافـی سـت چــمـدان هــایــت را ببــندی
تــا حــاضـر شــونــد ، هـمه
بـــرای ِ از یـــاد بــُـردنــت !
آنـکه بــیشتـر دوستـت میــدارد ، زودتــــر !!!
یواشکی میای
قایِمَکی میخونی
بی سر و صدا میری
یادش به خیر !
قبل تَرها
چه گرد و خاکی به پا میکرد
اومدن و رفتنت ...!!!
.
مرتب با خودت بگی : اصلا برام مهم نیست.. برام مهم نیست..
اما یه صدای از ته دلت بگه : برات مهمه
تو دائم تکرار کنی مهم نیست ..
ولی اون صدا بلندتر بگه مهمه..
اونوقته که بغضت میترکه و با هق هق فریاد میزنی :
برام مهم نیست... لعنتی برام مهم نیست...
خدایا .... خیلی ها دلمو شکستن ؛
دیگه تحمل ندارم !
شب بیا باهم بریم سراغشون ....
من نشونت میدم ؛
تو ببخششون !..
از چوپانی پرسـیدند دنیا رو توصیف کن گـــــفت: وقتی پشم گوســـــفندان را چیدم تنها چیزی که دیدم یک گـــــله گـــــرگ بود
باهـــــــرحســــــــــی کــــــــــــــــــه
دوســــــــت داری بخـــــــوان
ولی حرمت نگهــــــدار
اینجـــــــــــــــــا...
خانـــــه ی دل
من است
لیــآقتــ میـ ـפֿـوآهـ ב...
بـوבטּ בر شـعـرهـآـے בפֿتـرـے ڪـﮧ
بـآتمـآمـ عشـقـشـ یـﮧ روز ـے نبـوבنتـ رآ اشڪ میریـפֿتـ...!
تعجــبــ نڪـטּ ...!
בر بــے لیـآقتــے تـو شڪــے نیســتـ!
ایـنجـآ בلیلـِ بـوבטּ تـو میــآטּ شعـرـهـآ یمـ
פֿریتـِ פֿوבمـ استــ نـﮧ لیآقتـِ تو...!
نمیــבآنمـ چرآ مُـפֿ ـاطَبـِ פֿـ ـآصــے...
פـ ـتــے בر میآنـِ تـפ ـقـیرـهآیمـ!
میدونین قشنگترین احساس چه وقتیه...؟
وقتی برمیگردی یواشکی به عشقت نگاه کنی...
میبینی که اونم داشت نگات می کرد...
تا خدا بیاد اشکامو پاک کنه ودستمو بگیره وبگه اینا ادما اذیتت میکنن بیا بریم یش خودم
*****************
عکس هایت همه با لبخندند!!!
نمیدانست عکاس که میگوید بگو سیب . . .
وقتی می رود...
و همه می گویند : دوستت نداشت
و تو نمی توانی به همه ثابت کنی
که هر شب
با عاشقانه هایش خوابت می کرد
حـکـایـت " قـهـوه " ایـسـت
که امـروز بـه یـاد تـو تـلـخ تـلـخ نـوشـیـدم!
که بـا هـر جـرعـه،بـسـیـار انـدیـشـیـدم:
که ایـن طـعـم را دوسـت دارم یـا نـه ؟!
و آنـقـدر گـیـر کـردم بیـن دوسـت داشـتـن و نـداشـتـن
کـه انـتـظار تـمـام شـدنـش را نـداشـتـم!
و تـمـام کــه شـد؛
فـهـمـیـدم بـاز هـم قـهـوه مـیخـواهم!