سکوت کن, گاهی وقتها سکوت همه نا گفته هامونو از تو چشمامون به سادگی فریاد میزنه
واژه سکوت ، نیازی به مترجم ندارد
بعضی حرفا رو نمی شه گفت،باید خورد!! ولی بعضی حرفارو
،نه میشه گفت،نه می شه خورد! می مونه سردل!
میشه دلتنگی! میشه بغض! ... میشه سکوت!
میشه همون وقتایی که خودتم نمی دونی چه حالی داری.
پست ثابت.سکوت مبهم
صدای تیر برد از دهان کلامم را..
ستاره پرپر شد..
نسیم از نفس افتاد..
رنگ ماه پرید..
دگر کجا ببرم حرف نا تمامم را....
من نه عاشق هستم ...
ونه محتاج نگاهی که بلرزد بر من
من خودم هستم ویک حس غریب
که به صد عشق وهوس می ارزد!!!
با تمام عشق نبودنت را اشک می ریزد
تعجب نکن!!
در بی لیاقتی تو شکی نیست
دلیل اینجا بودنت میان بغض هایم
خریت خودم است نه لیاقت تو..
وقتی "تـــــــــو" نیستی
تمام دنیا هم که جمع باشند...
انگار یک چیز دنیا کم است...!!
آنقدر کم که...
تمام هستی زیر سوال می رود !!
حســــــــ بودنت قشنگ تریـــ ـــ ــن حس دنیاست
هر روز را .. نـــ ــــــ ــــ ـــــه!
هر ثانیه را ..عشق است!!!
نازنین من که تو باشی…
دیگر از هیچ نگاه هراسانی ؛
هراس ندارم…
دیگر از این همه هیچ ،مکدر نمی شوم…
و دل قشنگ دوست داشتن را سر مشق تمام دل ها می کنم…
دلت که گرفته باشد ...
شادترین آهنگ ها، روضه خوانی میکنند!!
شلوغترین مکانها، تنهایی ات را به رُخت می کشند
و شادترین روزها، برای تو غمگین ترین روزهاست!!
دلت که گرفته باشد...
نقض میشود همه ی قانون ها
دل کجـــا... قانون کجـــا
مدتها طول میکشد تا خاک بگیرد خاطره های رنگارنگ!!
میگذاری تار شود این خاطره ها...
اما یک خواب ِ ناغافل، گرد و خاک تمام خاطره ها را می گیرد!!!
میشود مثل روز ِ اول!
میشود خاطره های ناب...
زخمها تازه میشود باز ...
هر لحظه در کنار منی عاشقانه تر
با قلب عاشق و بدنی عاشقانه تر
تکرار شو حوالی دستان خسته ام
یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی
"تعطیل است "
و بچسبانی پشتِ "شیشه ی افکارت"
بایدبه خودت استراحت بدهی...
دراز بکشی،دستهایت رازیرسرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
وبی خیال "سوت بزنی"
دردلت بخندی به تمام افکاری
که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت باخودت بگویی :
"بگذار منتظر بمانند."
سکوت که می کنی
وزن جهان را تنها به دوش می کشم!
و کم که می آورم
زمین آنقدر کند می چرخد
که تو توی تقویم می ماسی
و من
آونگ می مانم
بین سکوتت...
سکوت که می کنی
عطش تشنگی وجودم را
نمی توانم آرام کنم
رویای سبزم
گرمای صدایت را ساحلی ساز
برای موج های آشفته درونم
اما بگذار در نگاه همیشه عاشقت غرق شوم...
من . . .
دیگر با همهی . . .
دنـیا . . .
قهرم . . .
اما . . .
. . . تو . . .
صدایم کــن . . .
برمـی گردم . . .
دستهایم به آرزوهایم نرسید ولی ...
درخت صبرم می گوید :
امیدی هست...
دعایی هست...
خدایی هست...
این روزها حالم خوب است
خوب ِ خوب !
نه نشانی از دلتنگی نه روزنی از سیاهی
نوشتنم را بهانه ای نیست
جز گفتن این که "من"
بعد از "تو"
به هیچ "او"یی
اجازه "ما"شدن نداده ام.....
چقد سبزی چقد ساده چقد مهتابو میفهمی
چقد من ناخوشم وقتی ندارم از چشات سهمی
چقد آزاد و آرومی مث دریای بی طوفان
تو اون رویای خوبی که نداره نقطه پایان
چقد عاشق شدن باتو به من نزدیک و آسونه
کسی جزتو نمیتونه وجودم رو بلرزونه
کنار تو هوای من هوای عطر خورشیده
نگاه تو چه لبخندی به این آیینه بخشیده
چقد آینده باتو برام خوب و دل انگیزه
دیگه برگی از این پاییز نمیخشکه نمیریزه...
@-
چــقــدر دلــم میــــخـــواد . . .
کــســی آرام بـــهــم بـگـه . . . :
" بـمیـری ایشالا " . . .
و من فـریــــاد بـــزنم . . . :
" آمـــــــیـن " . . .
کاش کودک بودم....
که به هربهانه ای به آغوشی پناه می بردم و آسوده اشک می ریختم !
بزرگ که باشی باید بغضهای زیادی را بیصدا دفن کنی …
گاهی....
راهی برای رفتن
نفسی برای بریدن
کوله بارم بردوش
مسافر میشوم گاهی....
عشقی برای خواندن
بغضی برای شکفتن
خاطراتم در دست
بازیچه میشوم گاهی....
نگاهی در راه
اعتمادی پر پر
پاهایم خسته
هوایی میشوم گاهی....
فکرهایی کوتاه
صبری طولانی
صدایی در باد
زمستان میشوم گاهی....
روزهای رفته
ماه های مانده
تقویمم بی تاب
دلتنگ میشود گاهی....
جای پایی سرد
رد پایی گنگ
در این سایه ی تنهایی
چه بی رنگ میشوم گاهی.....
برای خودم مردی شده ام
این روزها درسکوت سرسخت
بی صدا گریه میکنم
ولی!!!!!!
دنیا مواظبم باش
قلبم هنوز زنانه میزند!!!!
نمیـــگــــویـم اصــــــلاً . . .
ولی . . .
کـمی آرامــتــر تنـبــیهــم کُــن . . .
بـه خـودت قَسَـم خســته ا م. . .
و به سکوت پر رمز و رازش بیاندیش
ستاره ی خود را در آسمان زندگیت پیدا کن و
به سمت آن ستاره حرکت کن.
نگران راه مباش،
آنکه ستاره را برای تو آفرید راه رسیدن به آن را نیز نشانت خواهد
داد...........
این روز ها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند
آن روزها مال باخته می شدی
و این روز ها دلباخته . . .
آتش به دل می افکنم دریا به دامان میکنم
میجویمت میجویمت با آن که پیدا نیستی
میخواهمد میخواهمت هرچند پنهان میکنم
حتی به اجبار!!
و دوستی ها
ماندنی اند
حتی با سکوت.!
کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند...
و من همه ی دلتنگیهایم را رویش "ها" کنم...
و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم...
و خلاص...
یک بار هم تو دستت را بده به من و پایین بیا ...
اینجا آنقدر هم وحشتناک نیست ...
اگر هم باشد ،! "خود کرده را تدبیر نیست "......