سلطان احساس

سلطان احساس

عادل دلخون
سلطان احساس

سلطان احساس

عادل دلخون

KHILI DELM VAST TANG

باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام باز هم که یادت امانم را بریده است باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشود سالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم باز هم که بغض و بعد ..............مثل همیشه





احتیاجی به تسبیح نیست ....

دستانت را که به من بدهی ....

با انگشتانت ذکر دوست داشتن می‌گویم...!!!


بنام خدایی ک جدایی را افرید تا لحظه دیدار شیرین تر گردد



زمانی که متولد شدم گفتند:

                                 
                                 ولی اکنون دیوانه وار دوسش دارم و میگویند
 
                                          
                                                                            

بلخره منم یه چی کشف کردم ! اینکه هیچ کس نمیتونه عشق اولشو فراموش کنه .... هر کی بگه یادش نمیاد خالی بسته ....
چه شبایی که تا صبح تو ذهنت باهاش زندگی ساختی....
چند هفته اول که دیدیش نمیدونستی چه طوری سر صحبت باز کنی که خوب باشه ....
روز اول که باهاش حرف زدی توی دلت گفتی هیچوخت از دست نمیدمت......
همش دنبال بهانه بودی ک یه جوری ببینیش.....
خنده های بلندت ، اشک ریختن یواشکیت .....
همیشه استخاره میکردی و اگه بد میومد اینقد تکرار میکردی تا خوب بیاد ....
آدم های دیگه زیبا نبودن....
از کار و زندگی افتادی...
روز آخر که معلوم نی واسه کی ! بی خدافظی از پیشت رفت دیــــگه عاشق نشدی ...
اصن عاشقی ینی همین .... هــــــی ....تازه میفهمم افسردگی ینی چی!!!





تلا ونگ بزو ، برو بورده شو ، مه یار نمو......

دل پره درده ،بورده بورده،مه چشه سو

بس که هارشیمه درازه راه ره ،بس که ونگ هدامه دل جه خداره

دل بیله درد بیته سر

کنه وه باوردم شه حال زاره ،خدایا برسن مه جانه یاره ،دل داره وه دل زنده پر

هاکارده غم مه دل پر،شه جانه جه من بیمه سر،خدا مه یار دره کجه،هاکارده وه چه انده دیر

پیچک بیه رو،شو بیه تموم، وا بیه روز

افتاب بزو سر،اوجا بیته پر -دل دارنه سوز

وصال چلچلا دل زنده پرپر -خانه پر بکشه یار خانه سر

وه هسته مه دل قرار

خستگی در شونه من تن جه ولا -وقتی که یار گونه خدا قوت را

خدا وه ره مه وسته دار....

انا انا مه جانه یار -که هستاهه مه انتظار

برو برو هنیش مه ور- که بیره تا مه دل قرار

رفتو روش وسته-ای وونی خسته-مه ور هنیش

غصه ندارمه-تا ته ره دارمه-شه چشه پیش

منه چش سو دل قراری - تره پیر هاکارده چشم انتظاری

درازه شو - نشومبه خو

ته قربونو ته با ته مهربونی

ته نوی چش ندارنه سو-ته هستی مه دل قرار-منو بهار مه جانه یار -

برو که غم غنیمته- فلک ندارنه اعتبار..................................

 


تنهایی.......

 هرگاه از شدت تنهایی به سرم هوس اعتمادی دوباره میزند خنجرخیانت
 
HAMISHE TO FEKRTU HASAM HAMISHE DOOST
 
 DARM BE HICH KASE DGI FEKR NEMIKONM
 
NEMITUNM KASE DG RO JAT BIARM
 
NEMIKHAM BE  HICHKASY JOZ TO NEGAH 
 
TO ESHGHE AVAL O AKHARAM HASI HAMISHE
 
DOST DARM ESHGHM
 
 
F:M

شعر طبری ...

 

شوخی شوخی بومه من ته عاشق

اتفاقی بومه من ته لایق

ذره ذره تسه بومه داغون

ندونسمه دلبر هسه نا مهربون

کوچه بازار چرخ هیتمه تا نماشون

تا از شه دلبر بیرم من نشون

شه خوده نشون هده مه دل تسه چه تنگ بوه...

مه دل نازکتر از شیشه تنه دل چه سنگ بوه...

مه گل گلدون مره...

مه گل گلدون مره تسه کشمه انتظار

غریب خواهون مره بی تو مه دل نارنه قرار

دلبر مه قشنگ یار...

بوردی راسی مه حالو روز چی بونه...؟؟؟

راسی خاطرات دیروز چی بونه...؟؟؟

ته بوردن مره چه غمناک هکرده...

مه عاشق یار مره یاد هکرده...

خامه نفرین هکنم من عاشقون...

عاشقی بسوزه ته نامو نشوووووووووووون....

بمرده عاشق دل همش خونه...

انتظار همش درد بی درمونه

دل درد بی درمونه...

مه گل گلدون مره

مه گل گلدون مره تسه کشمه انتظار...

غریب خواهون مره بی تو مه دل نارنه قرار...

بوین مره تسه چی کار بکته

هر دفعه ته دل فکر یار دکته...

سرنوشت منه و ته همین بیه...

نونسمه دشمن منه کمین دیه...

ته قشنگ چشم آسمون واره...

اته نفر دره هنوز تنه یاره...

اته نفر تسه هوایی بویه...

شعر گنه مثال ککی بویه...


دستان تو...

گــاهــی وقــتــهــا مــجــبــوری اَحــمـق بــاشـی !

رویِ کــاغـَـذ مــیــنــویــســم

دَســتــهــایِ تـــُـو . . .

و رویِ آن دســت مــیــکــشــم . . . !!!


میخواهمت.....

در خاطری که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ،

بگذار در گوشت بگویم

” میـــخواهــمــــــــت ” …

این خلاصه ی ،

تمام حرفای عاشقــــانه دنـــیاست …!!!


روی قبر من....

روی قبر من

روی قبر من بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند دلش تر شدو رفت

چ تفاوت ک چ خورده است غم دل یا سم

آنقدر غرق جنون بود ک پر پر شد و رفت

روز عرفان همان روز ک عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی عرفان شد و رفت

او کسی بود ک از غرق شدن میترسید

عاقبت روی ابر شناور شد و رفت

هر غروب ز دل خورشید گذر خواهد کرد

واژه خسته ک یک روز کبوتر شد و رفت


غرور...

من غرورم را به راحتی به دست نیاورده ام

 

که هر وقت دلت خواست خردش کنی…!!!

 

غرور من اگر بشکند…

 

با تیکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد…

دل من

دل من ی روز ب دریا زد و رفت 

پشت پا ب رسم دنیا زد و رفت 

پاشنه کفش فرار و ور کشید 

آستین همت و بالا زد و رفت 

یه دفعه بچه شد و تنگ غروب 

سنگ تو شیشه فردا زد و رفت 

کاغذ گذشته هارو پاره کرد 

نامه فردا هارو تا زد و رفت 

طفلکی تازه آدم شده بود 

ب سرش هوای حوا زد و رفت 

زنده ها خیلی براش کهنه بودن 

خودشو تو مرده ها جا زد و رفت 

هوای تازه دلش میخواست ولی 

آخرش توی غبارا زد و رفت 

دنبال کلید خوشبختی میگشت 

خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت


مرد.....

مردها

را با سبیل هایشان میشناسند

با قطر بازوهایشان
...
با کلفتی صدایشان

با جیب های خالی یا پرشان

...
با کفش های کهنه

یا اتومبیل آخرین مدلشان..

اما کسی مرد ها را با قلبشان نمیشناسد

قلبی که پشت غرور مردانگی شان پنهان شده

قلبی که بزرگتر از قلب کوچک شماست

قلبی که می افتد از دست ظریفی

قلبی که میشکند آرام و بی صدا

صدای شکستنش پشت صدای مردانه شان

به گوش هیچ ظریفی نمیرسد....

می روم...

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

آنچنان ک تارو پود قلب من از هم گسست

می روم با زخمهایی مانده از یک سال سرد

آن همه برفی ک آمد آشیانم را شکست

می روم اما نگویی بی وفا بود و نماند

از هجوم سایه ها دیگر نگاهم خسته است

راستی یادت بماند از گناه چشم تو

تاول غربت ب روی باغ احساسم نشست

طرح ویران کردنم اما عجیب و ساده بود

روی جلد خاطراتم دست طوفان نقش بست


ایینه پرسید...

آیینه پرسید

آیینه پرسید:ک چرا دیر کرده است؟ 

نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟ 

خندیدم و گفتم:او فقط اسیر من است 

تنها دقایقی چند تآخیر کرده است 

آیینه ب سادگیم خندید و گفت: 

احساس پاک تورا زنجیر کرده است 

گفتم:از عشق من چنین مگو 

گفت:خوابی!!سالها دیرکرده است 

در آیینه ب خود نگاه کرده آه 

عشق تو عجیب مرا پیر کرده است 

راست گفت آیینه ک منتظر نباش 

او برای همیشه دیر کرده است 


یادته...

( یادته ..... )

 

 

یادته یه روز قبل از این که از هم جدا بشیم چه حرفایی به هم گفتیم

 

یادته ......

 

تو گفتی: عاشقتم، من گفتم: دیونه وار عاشقتم

 

تو گفتی: هیچ وقت تنهات نمیذارم، گفتم: منم هیچ وقت تنهات نمیذارم

 

تو گفتی: حاضری واسه ی من هر کاری بکنی

 

من گفتم: حاضرم واسه ی تو بمیرم

 

یادته ......

 

تو گفتی: با هر مشکلی که داشته باشی کنار میام

 

من گفتم: مشکل من این که تو رو از دست بدم

 

حالا پس چرا خیلی راحت منو تنها گذاشتی  و رفتی

 

پس چرا خیلی راحت عشقمونو کنار گذاشتی

 

پس چرا با اولین مشکل منو تنها گذاشتی

 

پس چرا ......

 

یادته چند روز قبل از شروع سال نو با هم رفتیم

 

بیرون تو واسه ی من یه چیز گرفتی منم واسه ی تو یه چیز

 

یادته به هم قول دادیم که سال بعد هم همین روز با هم بیایم بیرون

 

حالا امروز همون روز اما تو به قولت وفا نکردی

 

و منو با غم دوریت تنها گذاشتی حالا من بی تو شور و

 

حال بیرون رفتنو ندارم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.