داد درویشی از سر تمهید
سرقلیان خویش به مرید
گفت کز دوزخ ای نکو کردار
قدری آتش به روی آن بگذار
بگرفت و ببرد و باز آورد
عقد گوهر ز درج راز آورد
گفت در دوزخ هر چه گردیدم
درکات جحیم را دیدم
آتش و هیزم و ذغال نبود
اخگری بهر اشتعال نبود
هیچ کس آتشی نمی افروخت
زآتش خویش هر کسی می سوخت.
فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِین
(بقره/24)
***از آتشی بترسید که هیزم آن بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها است و برای کافران آماده شده است***
با من بگو تا کیستی؟ مهری؟ بگو، ماهی؟ بگو
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی بگو، آهی؟ بگو
راندم چو از مهرت سخن، گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من، جانا چه می خواهی بگو؟
گیرم نمی گیری دگر، ز آشفته ی عشقت خبر
بر جان من گاهی نگر، با من سخن گاهی بگو
غمخوار دل ای مه نیی، از درد من آگه نیی
والله نیی، بالله نیی، از دردم آگاهی بگو
در خلوت من سرزده، یک ره درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده، از من چه کوتاهی؟ بگو
من عاشق تنهایی ام، سرگشته ی شیدایی ام
دیوانه ی رسوایی ام، تو هرچه می خواهی بگو
من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد
ویرانه نشینم منو بیت غزلمرا
هرگز نفروشم به دو صد خانه ی آباد
من حسرت پرواز ندارم بدل آری
در من قفسی هست که میخواهدم آزاد
ای بال تخیل ببر آنجا غزلمرا
کش مردم آزاده بگویند مریزاد
من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه میجویی از این زاده ی اضداد
من خواهم از این پس همه از عشق بگویم
یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد
مگذار که دندان زده ی غم شود ای دوست
این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد.
عطر انتظار
گرچه خسته ام گرچه دلشکسته ام باز هم گشوده ام درى به روى انتظار تا بگویمت هنوز هم به آن صداى آشنا امید بسته ام.
اى تو صاحب زمان! اى تو صاحب زمین! دل جدا ز یاد تو آشیانه اى خراب وبى صفاست یاد سبز وروح بخش تو یاد لطف بى نهایت خداست کوچه باغ سینه ام اى گل محمدى به عطر نامت آشناست آنکه در پى تو نیست کیست؟ آنکه بى بهانه تو زنده است در کجاست؟
اى کرامت وجود! باد غربتى که مى وزد به کوچه هاى بى تو بوى مرگ مى دهد بوى خستگى فسردگى کوچه ها در انتظار یک نسیم روح بخش یک پیام آشنا ودلنواز سینه را گشوده اند. کوچه هاى ما همیشه عاشق تو بوده اند.
اى کبوتر دلم هوایى محبتت! سینه ام آشناى نعمت غم است گر هزار کوه غم رسد هنوز هم کم است از درون سینه ام ناله هاى مرغ خسته اى به گوش مى رسد. بالهاى زخمى ام نیازمند مرهم است.
صبحگاه جمعه ها آفتاب یاد تو ز (ندبه)هاى ما طلوع مى کند. آنکه شب پس از دعا با سرود اشتیاق ونغمه امید با دلى سفید خواب رفته است روز را به شوق دیدنت شروع مى کند اى تو معنى امید وآرزو! اى براى انتظار عاشقانه آبرو! عشقهاى پاک در میان خنده ها وگریه هاى عاشقان پیش عصمت الهى ات خضوع مى کند.
اى بهانه اى براى زیستن! اشتیاق همچو سبزه بهاره هر طرف دمیده است. جمکران جلوه اى از انتظار وشوق ماست اى بهار جاودان اى بهار آفرین ما در انتظار مقدم توییم اى امید آخرین!
اى عزیز دل پناه شیعیان اى فروغ جاودان! سایه بلند نام ویاد تو از سر وسراى عاشقان بیقرار کم مباد قامت بلند شوق جز بر آستان پرشکوه انتظار خم مباد.
نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
چو با خود یافتند اهل طرب را
شراب بی خودی در جام کردند
ز بهر صید دل های جهانی
کمند زلف خوبان دام کردند
به گیتی هر کجا درد دلی بود
به هم کردند و عشقش نام کردند
جمال خویشتن را جلوه دادند
به یک جلوه دو عالم رام کردند
دلی را تا به دست آرند هر دم
سر زلفین خود را دام کردند
چو خود کردند راز خویشتن فاش
عراقی را چرا بدنام کردند.
بـه هـمین سـادگی رفـتی بـی خـداحافظ عـزیزم...
سـهم تـو شـد روز تـازه سـهم مـن اشـک کـه بـریزم...
بـه هـمین سـادگی کـم شـد عـمر گـل بـوته تـوو دسـتم...
گـله از تـو نـیست مـیدونم خـودم ایـنو از تـو خـواستم...
بـه جـون سـتاره هـامون تـو عـزیز تـر از چـشامی...
هـر جـا هـستی خـوب و خـوش بـاش تـا ابـد بـغض صـدامی...
تـو رو مـحض لـحظه هـامون نـشه بـاورت یـه وقـتی...
کـه دوسـتت نـدارم ایـنو بـه خـدا گـفتم بـه سـختی...
مـن اگـه دوسـتت نـداشتم پـای غـم هـات نـمیموندم...
واسـت ایـن هـمه تـرانه از تـه دلـم نـمیخوندم...
اگـه گـفتم بـرو خـوبم واسـه ایـن بـود کـه مـیدیدم...
داری آب مـیشی مـیمیری ایـنو از هـمه شـنیدم...
دارم از دوریـت مـیمیرم تـا کـنار مـن نـسوزی...
از دلـم نـمیری عـمرم نـفسامی کـه هـنوزی...
تـو رو مـحض خـیره هـامون کـه نـفس نـفس خـدا شـد...
از هـمون لـحظه کـه رفـتی روحـم از تـنم جـدا شـد...
تـو کـه تـنها نـمیمونی مـنه تـنها رو دعـا کـن...
خـاطراتمو نـگه دار امـا دسـتامو رهـا کـن...
دسـت تـو اول عـشقه بـسپرش بـه آخـرین مـرد...
مـردی کـه پـشت یـه دیـواره واسـه چـشمات گـریه مـیکرد...
گـریه مـیکرد...گـریه مـیکرد...
سـیاهی رو بـه رومـون بـود دیـگه چـیزی نـمیدیدم...
تـموم راهـو جـون کـندم تـموم راهـو تـرسیدم...
چـراغ جـادمون مـاهه مـنم بـا مـاه هـمراهم...
نـمیدونم کـجا مـیرم ولـی بـا راه هـمراهم...
یـه وقـتایی یـه جـاهایی آدم چـیزی نـمیدونه...
یـکی راهـو یـکی چـاهه دوراهـی رو بـه رومـونه...
یـه وقـتی راضـی از ایـنی کـه مـیبینی خـطر کـردی...
هـمیشه قـصه رفـتن نـیست یـه جـایی خـوبه بـرگردی...
از ایـنجایی کـه مـا هـستیم یـه دنـیا نـور مـعلومه...
بـبین جـاده تـهش چـی شـد کـه عـشق از دور مـعلومه...
تـو مـیبینی کـسی از دور داره دسـتی تـکون مـیده...
هـمیشه لـحظه ی آخـر یـکی راهـو نـشون مـیده...
یـکی راهـو نـشون مـیده...
برای مردی که تنها رفیقش سقف و دیواره...
شباشم ابری و دلگیر اونم از دود سیگاره...
یه مرده خسته از راهو که خستس از زمین خوردن...
که سقف آرزو هاشم خلاصه میشه تو مردن...
نخواست باور کنه اینو که رسم روزگار اینه...
که تنها همدم شب هاش یه مشت آهنگ غمگینه...
که عشقش جا زدو رفت و از این غمگین ترم میشه...
کسی که قصش این باشه کسی که با یکم گریه با این آهنگ سبک میشه...
آره دیوونگی کردی ولی مردونگی اینه...
که جز این سقف و این دیوار کسی اشکاتو نمیبینه...
همش از خود گذشتن بود که این خاصیت مرده...
که طعم شور هر اشکی نمک گیرش نمیکرده...
دلم یک کودکی ساده می خواهد
پر از لبخند
پر از شادی
پر از شور و هیجان
دلت که گیر باشد
هر روز
دلگیری
دنیا کوچکتر از آن است که گمشده ای را در آن یافته باشی
هیچکس اینجا گم نمیشود
آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند
یکی در مه ... یکی در غبار ... یکی در باران.... یکی در باد و بیرحم ترینشان در برف.... آنچه بر جا می ماند رد پایی است و خاطرهایی که هر از گاه پس می زند مثل نسیم، پرده های اتاقت را....
روزگار نکبتی شده ،آن قدر که آدم دلش میخواهد مدام به خاطره هاش چنگ بیاندازد و آنجاها دنبال چیزی بگردد...
چه انتظاری از مــــردم داری؟
آنها حتی پشت سر خــــــــــــدا هم حرف می زنند...
نمی دانم یاس های تابستانی ادای برف را در می آورد
یا برف ادای آنها را ...
در هر حال اگر پروانه ها تا زمستان دوام می آوردند بلا شک دیگر عاشق آن یاس های تکراری نمی شدند...
کاش میتوانستی تابستانها بباری ای برف
تا با تنپوشی از تـــو
برابر خورشید من و او عشوهها میکردیم...
تک تک حرف های نگاهت را از بَرَم ...
عشق یعنی وقتی حتی از دستش ناراحتی هم هواشو داشته باشی...
افتادنی هم که باشم
اتفاق خوبِ زندگی تو نیستم
خیلی خوششانس باشم
برگ زردی میشوم
که زیر پای تو میافتد!
چه شب یلدایی...
وقتی قرار است
تو را
یک دقیقه بیشتر نداشته باشم !!
این مهم نیست چقدر بعضی ها رو دوست داری
بعضی اوقات مجبوری که تو ذهنت چمدونشون رو ببندی
و بذاری برن زندگیشونو داشته باشن
دستم را نمیدانم ولی دلم فقط برای تو می نوازد...
لااقل بگو نمیخواهی برگردی،
اینطوری تکلیف خودم را میدانم
و باز منتظر میمانم...
مردی که دوستاش داری را به من معرفی کن
تا به او عاشق تو بودن را بیاموزم
مهم نیست آن مرد من نیستم
مهم این است؛ کسی کمتر از «عشــق» به تـو نگوید!
کنار تو در باران قدم می زنم
"چتــــر" برای چه؟!
خیـــــال که خیس نمی شود......
برف و خیلی دوســـــت دارم
چون تنها وقتیه که می شه از این آدمها درست کرد
که هم روش سفید باشه ... هم توش
حکایت تو با من
حکایت باران ِ بی امان است
بر تن نحیف ِ برگ!
مثل زمانی که می فهمی اون آخرین کسی که احتمال اینُ می دادی که پیچ بده بهت، همیشه اینکارُ می کرده...
فقط باهوشتر از بقیه عمل می کرده!!
عطرهای خوب،
جای خالیشان هم بوی خوب می دهد….
درست مثل جای خالی تـــو…!
خدایا ، تکیه گاهم بی خبر رفت!
امیدم ، آسمانم ، ماهِ ماهم بی خبر رفت!
به وقت بارشِ طوفان سختی
ندارم من پناهی ، جان پناهم بی خبر رفت!!!
نگفتم:« عزیزم٬این کار را نکن. »
نگفتم:« برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده. »
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه٬ رویم را برگرداندم.
حالا اون رفته٬ و من تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم.
نگفتم:« عزیزم٬متأسفم٬چون من هم مقصر بودم. »
نگفتم:« اختلاف را کنار بگذاریم٬چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است. »
گفتم:« اگر راهت را انتخاب کرده ای٬من آن را سد نخواهم کرد. »
حالا اون رفته و من تمام چیزهایی که نگفتم می شنوم.
نگفتم...
ܜܔܢܜ نبض احساس ܜܔܢܜ
روزگـارم بـر خلاف آرزوهـایـم گـذشـت
آدم ها می آیند،زندگی میکنند،میمیرند و میروند!!
اما فاجعه زندگی تو،آن هنگام آغاز میشود که آدمی میرود،اما نمیمیرد!!
نبودنش در بودن تو چنان ته نشین میشود که تو میمیری! در حالی که زنده ای!!
چرا سیگار کشیدی؟
کسی مواظبم نبود،تنها بودم...
چرا ادامه دادی؟
آرومم میکرد خیلی وقت بود داغون بودم...
چرا اول یه نخ گرفتی بعد یه بسته؟!
چون تازه فهمیدم چه قدر درد داشتم و زخمام از کیا بوده!!؟؟
چرا سیگارو رو دست خاموش کردی؟!
چون یادم باشه هر چیزی رو زیاد به خودت نزدیک کنی میسوزونه!!!
چرا انقدر سنگین کام میگیری؟!
دست من نیست فک کنم دردام و خستگی هام سنگین ترن...
اولین نخ سیگارو به یاد کی و به خاطر کی روشن کردی؟
ب یاد کسی که رفت و با یادش خاموشم کرد...
سلامتی اونایی ک دنیایی دارن واس خودشون
ایندی منه داش ووران،اوزگلره باش وورور
اوزگه اگر داش وورا،دردینه دوزمک اولار
باخ بورا سوز بوردادی،داشلاری یولداش وورور
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘـــــــــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ
ﻣﺜـﻞ ﺩی ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ ﻣﺜـﻞ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪ ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــــــﺎﻥ
ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ ﺁﺭﺯﻭﻫـــــــــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ
ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــﺪنی ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــنی ﻏﻤﮕﯿــن
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ...
به همه از همیشه بیشتر تردید دارم
نمیدونم اصلا چه اتفاقی داره می افته
احساس میکنم یکی داره بد جوری منو میکوبه
احساس نیاز و کمک میکنم
کمک میخوام،از یکی که دوستم داشته باشه
جای یکی که منو واسه خودم بخواد بد جوری تو زندگیم خالیه
یکی داره منو به خاطر همه سادگی هام مجازات میکنه
یکی داره ازم میخواد عوض بشم،نمیدونم کیه؟
نمیشناسمش،کجائیه؟چه کارست؟از چی حرف میزنه؟چی میخواد از جونم؟
چرا عین خوره به جون من افتاده؟اما با همه این چیزا حرفاش به دلم میشینه
دلم میخواد باورش کنم.دلم میخواد بهش پر و بال بدم
چرا همیشه همه از من توقع گذشت و ایثار دارند؟
چرا اون که جواب بدی رو با بدی نباید بده منم؟
گاهی دوست دارم تا صبح حرف بزنم،با بعضی ها دعوا کنم؟
اصلا سر تا پای کسی رو که ازش متنفرم به باد توهین بگیرم،اما نمیتونم
آخه بازم مثل همیشه اونی که باید گذشت کنه منم
از این که همه بدی ها رو فراموش کنم و بسپرم به زمان متنفرم
از این که منتظر یکی دیگه باشم که بیاد و خواستمو برآورده کنه متنفرم
از این که به همه چشم بگم چون دستم زیر ساتورشون گیره متنفرم
از اینکه همه رو دوست دارم و همه از این اعتماد و محبت و به قول معروف سادگی
سوء استفاده میکنن اعصابم به هم میریزه
دلم میخواد یه زندگی آروم داشته باشم و به خاطر هیشکی جز خودم زندگی نکنم
گاهی این برام فقط یه رویای دور و سبزه
چقدر برام مردن سخته....
هر وقت اسم تنهایی می آد یاد مرگ می افتم و هیچ چیز برام ارزش پیدا نمیکنه
دلم میخواد سرم رو زانوی خدا بذارم و آروم بخوابم و صدای لالاییش رو بشنوم
لا لا بخواب دنیا خسیسه
واسه کم آدمی خوب مینویسه
یکی لبهاش تو خوابم غرق خندست
یکی چشـماش تو خوابـم خیـسه خیــسه
شاید بگذرم از تو اما
حسابِ لبهات
از تمامِ تو جداست
الکی ست مگر
من از آن لبها
دوستت دارم شنیده ام
تـا آخــر عـمــــــــــــــرت مــــــــدیـونـی
بـه کــسـی کــه بــــاعـث شــــدی
بـــعـد از تــــــــو دیــگــــــــه "عــــاشــق" هـیـــچـــــکــس نـشـه
مـی فـهـــــــــــمـی ؟؟
ایــن بــزرگــــــــــــــتـریــــن گـنـاهــــه. . .
از اونـجـایـی کـه وسَطِ خنـده هـام بــغـضـم میــگـیـره
منی که هر اهنگی گوش میدم،فقط یاد یه نفر می افتم!!
منی که تا میام حرف بزنمو کاری کنم سریع میگم بیخیال
منی که این روزا تو دنیای مجازی غرق شدم...
منی که حتی تو دنیای مجازی هم خودمو گم کردم!!
منی که حتی دیگه نمیدونم چه مرگمه،و چه ریختی باید خودمو خالی کنم...
منی که نامردی رو در حقم تموم کردن، و هنوزم دلم بلد نیست نبخشتشون!!
اره رفیــــق...به سلامتــــی من،منـــــی که حال و روزم شدیــــد طوفانیــــــه!!!
واسه کسی که هرگز بهش نخواهم رسید...
بغض گلومو گرفته،اشک امانم نمیده...
اما چه سود...
اون که همه وجودم بود،دلخوشیهام به اون بود...
دلم واسه نگاه مهربونش تنگ شده...
اما افسوس که رفت و تنهام گذاشت
ﺳﻼﻡ ﻋﺸﻘﻢ ﺧﻮﺑﯽ؟؟
ﻣﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ...
ﻋﺸﻘﻢ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ ﺑﺎﺷﻪ؟؟
ﻭﺍﯾﺴﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﺮﺍ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺧﯿﺴﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟؟
ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮔﺮﯾﺖ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ...
ﻋﺸﻘﻢ ﻧﮑﻨﻪ ﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﻧﻪ؟؟
ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﻨﻢ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ...
ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﺲ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ...
ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﮐﻢ ﻣﺤﻠﯽ ﻫﺎت
اﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﺪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﺕ
ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﯽ ﻣﺮﺍﻣﯽ ﻫﺎﺕ
ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﻗﺒﻞ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺨﺸﯿﺪﻣﺖ
ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺗﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﯼ ﻭ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩه بودی...
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﻡ ﻗﺸﻨﮕﻪ؟؟
ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﮑﺶ ﺭﻭ ﺳﻨﮕﻪ ﻗﺒﺮﻡ ﺗﺎ ﺁﺭﻭﻡ ﺷﻢ...
ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﺨﺸﯿﺪﻡ...
ﮐﻞ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺑﺪﻧﺶ ﺍﺯ ﮐﻞ ﮐﺎﺭﺍﯼ ﺑﺪ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺨﺺ!!
ﺧﻮﻭ ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ؟؟
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﯾﻦ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻧﮕﻔﺘﻢ؟!؟
ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻮﻡ
ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺷﮑﻢ ﺟﻠﻮ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﺩ؟!؟
ﺍﯾﻦ ﭼﺸﺎﻡ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﺮﺩﺍ ﭼﻪ ﺷﺒﻬﺎﯾﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ
ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺶ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ!؟!؟
ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻻﻣﺼﺐ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﺪﯾﺪﻩ؟!؟
ﺍﯾﻦ ﻣﻐﺰ ﻻﻣﺼﺐ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺸﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﯿﻠﯽﭼﯿﺰﺍ ﮔﺬﺷﺘﻪ!؟!؟
ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﺎ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺟﻮﻭﻧﯿﺸﻮ ﻭﺍﺳﻪ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪ ﺍﺻﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ؟!؟
ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﯾﻨﺎ
ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺭﻭ ﻧﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻟﺬﺗﺶ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺮا ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻧﮑﺒﺘﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ؟!؟
ﻓﻚ ﻧﮑﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﻫـﯿـــــــﭽـﻮﻗـتـــــ ﮔﻔﺘﻪ بشن
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭا،ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤــــﯿﺪ،
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ!!
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒـــﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ،
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ،ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ!!
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ،ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨــــﺪ!!
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ،ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ!!
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ!!
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫـﻤـﯿـﺸـﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧـــﺪ
ﺑــﺮﺍﯼ ﻫـــﻤـــﯿـــــــــﺸـــﻪ!!!
ﺩﺍﺭﻡ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻡ،ﯾﻬﻮ ﯾﻪ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻣﯿﺎﺩ
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؟
ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻪ؟
ﺩﻭﺭﺑﯿﻨﻮ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﺑﻪ ﺗﻮ
ﮐﺎﺭﻩ ﺩﻧﯿﺎﺭﻭﺑﺒﯿﻦ،ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻭ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﺭﻭ ﺍﺯﻡ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﻡ،
ﺳﻌﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﯿﺎﺭﻡ ﺍﻣﺎ،ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ،ﺗﻮ ﺣﺘﯽ ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﯽ
ﻣﻦ ﻫﻤﻮﻧﻢ،ﻓﻘﻂ ﻣﻮﻫﺎم ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮ ﺷﺪﻩ ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺗﻠﺨﻢ
ﭼﻬﺮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪ،ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﺭﻓﺖ،ﭘﯿﺮﺵ ﮐﺮﺩﯼ
ﻣﺜﻞ ﻗﺪﯾﻤﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺻﻮﺭﺕ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺻﺎﻓﻢ ﺣﺎﻻ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺭﯾﺶ ﺷﺪﻩ
ﺷﺎﯾﺪﻡ ﮐﻼ ﯾﺎﺩﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﻦ ﮐﯿﻢ.ﭼﻪ ﺗﻮﻗﻌﯽ ﺩﺍﺭﻡ.
ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺜﻞ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ.
ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﺟﺰ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻏﻮﺵ ﺑﮑﺸﯽ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻋﮑﺴﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﭼﻪ لبخند ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺯﺩﯼ
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺯﺩﯼ ﺗﻮ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡ ﮔﻔﺘﯽ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﯾﻮﻧﻪ!!
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺩﯼ
ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻗﺎﺑﻠﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻋﺸﻘﻢ ﻗﺎﺑﻞ ﻧﺪﺍﺷﺖ؟؟ﯾﺎ ﺛﺒﺖ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺷﻤﺎ ﻫﺎﺍﺍ؟؟ﯾﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩنم؟؟
این روزا دلم کسیو میخواد که بشینم ساعتها باهاش حرف بزنم.
کسی که بعدا از حرف زدن باهاش پشیمون نشم.
کسی که درکم کنه،حرفامو بفهمه.
کسی که وقتی باهام حرف میزنه تمام حواسش به من باشه.
کسی که وقتی داره باهام حرف میزنه،
تو چشاش مهربونی باشه...صداقت باشه...اعتماد باشه
نه اینکه یه پوزخند رو لبش باشه،کسی که آخر حرفام نگه بیخیال بابا ول کن.
بگه درکت میکنم راست میگی حق داری نه اینکه سرزنشم کنه.
فکرم،احساسم،باورامو مسخره نکنه.
بهم نخنده،شعور داشته باشه.درکم کنه...من دلم کسیو میخواد که وجود نداره
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﯿﺸﻮﻡ،ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﺖ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﯽ،
ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﻡ ﺯﺍﻧﻮ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺰﯼ،ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ "ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ "
ﺁﻧﺮﻭﺯ ﺑﺪﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺠﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻣﯿﮑﺸﯽ،
ﺗﺎ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺰﻧﯿﻢ،
ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﻢ ﻗﻠﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ،
ﺁﻧﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ،
ﺁﻧﺮﻭﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮔﻔﺖ:ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺑﺪﻩ،
ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﻨﯿﺪ:ﺑﮕﻮ ﻻ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠﻪ...
ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه.
تا دهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش،نمی تونست بگه.
دست کردم تو آکواریوم درش آوردم.
شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن.
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو.
اینقده بالا پایین پرید خسته شد خوابید.
دیدم بهترین موقع تا خوابه دوباره بندازمش تو آب.
ولی الان چند ساعته بیدار نشده.
یعنی فک کنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب...
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
این داستان رفتار بعضی از ادم هایی است که کنارمونند.
دوستشون داریم و دوستمون دارند
ولی ما رو نمی فهمند و فقط تو دنیای خودشون دارند بهترین رفتار رو با ما میکنند.
ﯾﻌﻨﯽ ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﮐـﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﻦ
ﺍﻣﺎ ﺩﺭﻭﻧﺸﻮﻥ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﯾﮏ ﺗﻀﺎﺩ،ﯾﮏ ﻧﺎ ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﯽ
ﯾﮏ ﺟﻨﮓ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﯿﺎﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍﻗﻌﯿﺸﻮﻥ "ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺎﺩ ﮐـﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﺘﺸﻮﻥ ﺁﺭﻭﻡ ﺁﺭﻭﻡ
ﻧﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﻦ ﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﻦ ﺧﻮﺏ ﻧﺒﺎﺷﻦ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺭﻩ...
ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ...
ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ...
ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻡ...
ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﻣﯿﺮﻗﺼﻢ...
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻝ ﺧﻮﺷﻢ!!
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﺎﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻔﺖ ﺩﻭﻟﺖ ﺁﺯﺍﺩ!!
ﻣﺪﺗﯽ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺷﮑﺴــــﺘﻢ،ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺭﺩﻡ،ﺳﺨــــﺘﯽ ﺩﯾﺪﻡ،ﮔــــﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺣﺎﻻ...
ﺑﺮﺍﯼ "ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ "ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ "ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﻋﻠﯽ ﭼﭗ "ﺯﺩﻩﺍﻡ!!
ﺭﻭﺣﻢ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﯿــــﺴﺖ!!ﺩﺭﺩﻡ ﻋﻤﯿــﻖ ﺍﺳﺖ...ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺯﺧــﻢ ﻫﺎیم ﺭﺍ ﻧﺒﯿﻨﯽ...
اهای..
اری با تو هستم
میشنوی؟
من را هنوز به خاطر داری؟
من هنوز خوب به خاطر دارم
خوبی هایت را نه
زخمی که بر دلم گذاشتی را به خاطر دارم
جایش هنوز هست
تورفتی
ونماندی جواب ازدست رفته هایم رابدهی
مرا هیچگاه از یاد نبر
این را میگویم تا ان زمانی که
دلت سسخت شکست
بدانی علتش چیست
شک نکن علتش این است
من
دخترکم امروز برای تو مینویسم
سال ها بعد که بزرگ شدی
قدکشیدی
خانم شدی...
دلم میخواهدپتوازهمه پسرهای محله
دانشگاه و مدرسه دور کنم
دلم میخواهد نگذارم از خانه بیرون بروی
دلم میخواهد رنگ افتاب را فقط در حیاط خانه ببینی
دخترکم
میدانم از من متنفر میشوی
و مرابدترین مادردنیا خطاب میکنی
میدانم
خوب میدانم...
اما دخترکم
اگربدانی چه برسرت می اید
چگونه دلت شکسته و ارزو هایت تباه میشود
ازمادر گله نمیکنی
دخترکم وقتی سنت درگیر احساس است
منطق نمیشناسد و عاشق میشوی
دخترکم عاشقی درد دارد
الان که این ارزو هارا مینویسم
هنوز دخترکی هستم پرازارزو
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺶ ﭘــﺎﮎ ﺑﺎﺷﻪ ﺧﻄﺎ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ﺳﺎﺩﮔــــﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ ...!
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﺎﺩﮔــــﯽ ﭘﺎﮐﺘﺮﯾﻦ ﺧــــﻄﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ...
روزگاری دلم باک بود
به باکیش ایمان داشتم
افتخار میکردم
غرور داشتم
غروری که زیبا ترین چیز ها خامش نمیکرد
غرور و پاکی که همه بدان حسرت میورزیدند
دلی داشتم که مدتها بود کسی را به ان راه نداده بودم
اما این دلم یه روزی
یه جایی
با کلی خاطرات عاشق شد
عشقی پاک زیبا و دوست داشتنی
عشقی که همگی ارزویشان بود
عشقی که به صداقتش به پاکیش به زیبایش
ایمان داشتم
اما کسی نبود که بهم بگه افتاب همیشه پشت ابر نمیمونه
سرد و سرد تر شد
سردو سردتر
خدایا چه شد؟
بعدازمدتی بازهمان گرمی عش قدیمی را پیداکرد
دلم شاد بود اما ته دلم تاریکه تاریک
منی که دلم با شنیدن حرفهای زیبا
صداقت را تایید میکرد
دیگر ساکت شده بود و اروم نشسته بود
انگار داشت به سادگی و باور من نگاه میکرد و سرتکون میداد
و من هنوز در باور اوایل این عشق بودم
تا روزی با چشمان خودم
به باور دلم رسیدم
فهمیدم چرا دلم حرف های زیبا
دوستت دارم ها را تایید نمیکرد
اری
چون دلم هم به صداقت وفاداریش شک کرده بود
عشقه من دل به کسی دیگر بسته بود
زبانش با من
دلش با دیگری
.....
بازهم خام شدم
با این همه دوستش داشتم
دلم به من میخندید و من هنوز باورهای گذشته را داشتم
اینکه
امکان ندارد
اودوباره این کاررانمیکند
خبر نداشت که طعم خیانت دل نشین تراست وقتی
یک بار چشیده شود
دل بستم باز هم دل بستم
اعتماد کردم
اعتمادی سسسخت
اعتمادی به حرف ها
و قول های زیبا
روز به روز نیشخند های دلم به من بیشتر میشد
و من عاشق تر به حرف های ظاهری دل میبستم
دلم تایید نمیکرد اما میشنیدم
انگار نمیخواستم حرف های دلم را باور کنم
و حالا
وقتی که همه چیزم را به ی عشق ظاهری باختم
دلم به من قهقهه میزند
قهقهه ای تلخ
و من فقط اشک میریزم
دلم راست میگفت
ان عشق اول دیگر نیست
و من در باور همان عشق اول بودم
نه
نه نفرینی میکنم
نه ناراحتم
چرا
یکمی دلم تنگ میشه
یکم؟...حالا هرچی
برو
برو یادگارخاطرات زیبایم
بروتمام زندگی من
زندگی که ازین به بعد مال من نیست
نمیدانم مال کیست
اما هرجا
کنار هرکی
در اغوش هرکس هست
خوش باشد
همین کافیست
برای من دیگر هیچ چیز فرقی نمیکند
نه غم تو مرا شاد میکند
نه شادیم مرا شاد میکند
شادیم ظاهریست
ازین ب بعد
لبخندیست تلخ بر لبانم
ارزویم خنده های شیرین بر لبهایت است
تنهایی من بی انتهاست
تمامی ندارد
گاهی در اوج شادی و عشق فرو میرفتم
که فراموش میکردم غم ها در راه اند
حال ان غم ها رسیدند ومن
هر روزدر این غمها دستوپامیزنم
گاه به حرف های زیبا دل می بستم
گاه اعتماد میکردم
وگاه بدی ها رامیدیدم وزیبایی گذشته
مانع از تنفرم میشد
اما حالا
حالا که تنهایم گذاشت
حال که میبینم
همه حرف ها قسم ها و گذشته هایمان
را زیر پا گذشته است صبرمیکنم
تا ان روزی که به باورم برسم
تو ام این باور را بدان که
که به بدترین شکل تنها خواهد شد
کسی که مرا تنهایت گذاشت
دنیا کوچک است
حا و روزت دیدن دارد
دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ
...
چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی
کسی که باعث گریه ات میشود پاک کن
دخترکم به سوی کسی که ناز میکند دست نیاز دراز نکن
بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی
دخترکم تو زیباترینی
همیشه با این باور زندگی کن
خودت را فراموش نکن
شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد
اما به یاد داشته باش
کسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند
دخترک من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست
اشتباه که کردی برخیز
اشکالی ندارد
بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند
خوب باش ولی سعی نکن این را به دیگران بفهمانی
کسی که ذره ای شعور داشته باشد خاص بودنت را در می یابد
زمستان است
زیاد میشنوی هوا دو نفره است
به درک که دو نفره است تنها قدم زدن دنیای دیگری دارد
دخترکم شاید شاهزاده را همه بشناسند اما باور داشته باش
برای پدرت تو ملکه هستی
گریه کرده ای ؟
رنج کشیده ای ؟
سرت کلاه رفت ؟
اذیتت کرده اند ؟
عیبی ندارد ، نگذار تکرار شود
گاهی تکرار یک درد دردناک تر است
احساس تو با ارزش است خرج هر کسی نکن
از تمام مردهایی که میبینی و متلک نثارت میکنند
از تمام مردان این شهر ممنون باش
ممنون باش که هر روز لطافت تو را
ظرافت تو را
زیبایت را یادآور میشوند
تو قدرتمندی که با تمام ضعیف بودنت در برابرت ناتوانند
آری ناتوانند
دخترکم تو با ارزشترین موجود زمین هستی
هیچ گاه فراموش نکن .
انقدرخوب هستم که ببخشمت
اما
انقدراحمق نیستم که دوباره به تو اعتماد کنم
این دنیا ارزش پاکوبیدن
به شکمت را نداشت
مرا ببخش مادر
=============
واقعا ها
بعضی وقتها دوست دارم وقتی بغضم میگیره
خدا بیادپایین و اشکامو پاک کنه
دستمو بگیره و بگه
ادما اذیتت میکنن؟؟
بیا بریم....
============================
لیلی تو بزرگ ترین اشتباه تاریخ را مرتکب شده ای
مردی را اواره ی کوچه و بیابان کردی
که مردانه پای تو ایستاد
این روزها هیچکس پای کسی نمی ایستد
چه برسد مردانه
============================
گاهی خیلی دلت میگیره
ازاینکه کسی که عشقت بود
تورو گذاشت و رفت
و دلت را شکست
انوقت فقط یک چیز قلبت را ارام میکند
یاد اینکه کسی هست
قلب شکسته ات را میبیندو روزی خودش
جواب دل شکستنش را میدهد
خدا
========================
خدایا دستانم را زده ام زیر چانه ام
مات و مبهوت نگاهت میکنم
طلبکار هم نیستم
فقط...
مشتاقم بدانم
ته قصه چه میکنی با من
چه شد؟
چه بر سره دوست داشتنمان امد؟
دوس داشتنم لحظه ای نیست
یکروزه در ازای یک ساله نیست
میدانی چه چیز سخت است؟
اینکه بدانی
کسی که همیشه باتو بوده
کنارکشیده
اینکه دوست داشتنش درختی تناور نبود
شاخه ای بود
که با وزیدن بادی
لرزید و شکست
و همه چیز را یک روزه فراموش کرد
خداوندا
خودت شاهد بودی به پاکی دلم
به صداقت سخنم
به راستی عشقم
و به پاکی جسمم
پس چه شد؟این چه طوفانیست که
زندگیم را نابود کرد
قلبم را شکست
وازوجودم چیزی باقی نگذاشت
خداوندا
قسمتم چیست؟
اگر جداییست
قلبم را از عشق خالی کن
همچون زمان کودکیم
اما اگربازگشتن است
با این عشق میمانم
تا ابد
عشقت اگه واقعا عاشقت باشه ،
لازم نیست تو دورش رو از این و اون خلوت کنی . . .
خودش واسه باتو بودن همه رو کنار میزنه . . .
لازم نیست واسش دنیارو بخری تا بمونه . . .
لازم نیست هرکسی رو توجیه کنی و سرش رقابت کنی
که عشق منه . . .
خودش تورو به همه دنیا نشون میده . . .
لازم نیست نگران باشی که اگه بره ،...
خودش بهت ثابت میکنه که اومده بمونه !!!
======================================
ز یه جایی به بعد . . . مرض چک کردن موبایلت خوب میشه
حتی یه وقتایی یادت می ره گوشی داری ,
از یه جایی به بعد . . . دیگه دوس نداری هیچکس رو به خلوت خودت راه بدی حتی اگه تنهایی کلافه ات کرده باشه ..
از یه جایی به بعد . . .وقتی کسی بهت می گه دوست دارم
لبخند میزنی و ازش فاصله میگیری ..
از یه جایی به بعد . . . فقط یه حس داری حس بی تفاوتی نه از دوست داشتن ها خوشحال میشی و نه از دوست نداشتن ها ناراحت ....
از یه جایی به بعد . . . توی هیجان انگیز ترین لحظه ها هم
فقط نگاه می کنی ...
======================================
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ ...!
ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ...!
ﺑﺎﯾﺪ ﺟﺎﺕُ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯽ ...!
ﺩﺭﺳﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻠﻮﻏﯿﺎﺷﻮﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺸﻪ ...!
ﻭﻟﯽ ﺑﺪﻭﻥ ....
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ...
ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ....
ﺑﺪ ﺟﻮﺭﯼ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﯾﺮ ﺷﺪﻩ !
======================================
دلم را کسی شکست که دلم
هرگز
به شکستن دلش راضی نمیشد
سخت است
کسی را دوس داشته باشی و نتوانی به او بگویی
سخت است جداشوی
و اوبرود و فراموش کند همه چیز را
چه بگویم؟
دوستم نداشت؟
مرا فراموش کرد؟
کسی دیگر را دوست داشت؟
اری این بهتر است.
پس چرا من اینگونه ام؟
چرا از دنیا بریده ام؟
نمیدانم
کاش تو نیز اینقدر معرفت داشتی
تا نگاهی به گذشته می انداختی
گذشته ای که فقط برای هم بود
...حال چه
تو و...
عشقی دیگر
باز هم من ماندم
من ماندم و چند کاغذوقلم
که حرف هایم را بشنوند و دنیا ها انتظار
تا دلم را خوش کنند
ازچه بنویسم؟
به چه دل خوش کنم؟
مینویسم ازدلی ساده
مینویسم از عشقی دروغین
مینویسم از قلبی تکه تکه
مینویسم ازپاکی رفته
مینویسم از خیانت
مینویسم از....از....
دیگرچه؟توبگو؟تویی که چنین کردی؟
صدایم را میشنوی؟؟؟
تویی که همیشه به من میگفتی چه کنم
بازهم بگو؟
بگوچه کنم
از عشق هیچ نمیدانم
این چوبه چیست دارم میخورم؟
گناهم چیست؟
برای چه همه بی محبتند؟
چرا دل بستم؟
به چی دل بستم؟به حال؟به اینده؟به گذشته؟
هیچ کدوم
فقط میدانم عشق الان برایم هیج ندارد
نه حال و نه اینده و نه گذشته ای داشته است
میروم
جایی که دنیایی دیگر است
جایی که عشق زمانی دارد .
عشق معنایی دارد
نه ایجا
که تنها خوشی محدود است
اری
من خوشی ابدی و عشق واقعی را میخواهم
خدایا تو عشق واقعی هستی
ایا تو میدانی انها که از چشم می افتند
دقیقا کجا می افتند؟؟
چندیست دنبال خود میگردم
قله ای که چند بار فتح شود
روزی تفریگاه عمومی میشود
مواظب دلت باش
چه خوب است ادم ها یک نفر را هروز دوست داشته باشند
نه هر روز یک نفر
عاشقترین ما موشه کوریست
که زیبایی عشقش ر چشم بسته قبول کرد
عیدتون مبارک
گفتند غرورت را بشکن.و بعد دوباره بسازش
شکستم.اما ساخته نشد
گفتند به او بگو دوستش داری اوهم به تو میگوید
گفتم.اما جوابی نشنیدم
گفتند دلت.عشقت را به او بده.
به او دادم. اما مرا ببخش
دیگر بیشتر از این ندارم تا به تو بدهم.
کاش از من میپذیرفتی اما دلت دست کسی دیگر بود.
میروم.دیگر میدانم برنمیگردی.
اما کاش یه روز بدانی
سخت ترین کاری که انجام دادم
شکستن غرورم بود
دوباره تنها ماندم
چرا همه می ایندو میروند
چرادر این دنیا کسی بویی از معرفت نبرده است
خسته ام.
ازادمهای دنیایی که مجبورت میکنند تا
ادمی باشی که انها میخواهند نه خودت
اگرچه دیگرعادت کرده ام
غمهایم را به تو نمیگوبم
تحملش را نداری
فقط میگویم دوستت دارم
تا شاید ازاین همه غم
کمی کمتر شود
شاید توهم بگویی دوستت دارم
دارم برای ِ رَفته ای گریه می کنم ...که خنده های َم با او آمده بود ...
ریسمان محبتت را پاره میکنم
با آن امید که
شاید گره خورد و به تو نزدیک تر شوم
از کسی که دوستش داری ساده دست نکش !
شاید دیگه هیچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی
و از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبور نکن
چون شاید
هیچوقت
هیچ کس
تو رو به اندازه اون دوست نداشته باشه
پیش از آنکه دوستت بدارم،جهان باد هوا بود و انتظار می کشید.
ماتیلدا بدون چشم هایت نخواهم خفت.
جز در نگاهت،وجود نخواهم داشت.
تمام آرزوهای من این است.
کمی بیش از هیچ…
نزدیک به همه چیز…
شایـَد یـکـــــــ روزـے
یـکــــ جـایـے....
بے تـفـاوت از کنـار مــَכּ بـگـذرـے פּ بـگـویـے:
ایـטּ غَـریبـ ـﮧ چـقَدر شبیـ ـﮧ פֿـــاطـراتَـم بـود.
اینایــْ که اَز خیابونـِ یه طَرفه رَدْ میشنــــْ ؛
هَمـْ چَپـ نِگاه میکُننـــْ هَمـْ راستـْ ،
اینا هَموناییــ هَستنـْ که هَمـْ اَز دُشمنـْ نارو خوردنــــْ !
همـْ دوستـْ ...
حالا که گذشت
اما یادم میماند هرخدافظی مژده یک سلام است
عشق جاذبه ای دارد که کوه راازجا میکند
و فقط میدانم
اگرنبودی دلم قدر بزرگی دنیا میگرفت
تلخ میگذرد این روزها که قرار است از تو
برای دلم یک رهگذر معمولی بسازم…
انقدرمغرورم که
نتوانستم حرف دلم را بگویم.
حالا دارم تاوانه مغروربودنم را میدهم.
چه کنم.
چگونه حرف های که در دلم هست
اما در صحبت هایم با تو نیست بگویم؟؟؟
یادمه موقع بچگیمون میگفت
خدااحقو به حقدار میرسونه
اما حال چی؟؟
نه کسی میداند حق چیست و نه اهمیت میدهد
خدا,حق من چیست.حق من کیست؟
چرا همه میگویند حق تو اون نبود وقتی که رفت
حداقل تو بگو..تو یه کاری کن..
تا نگویند او حق تو نبود.تا نگویند لیاقت تو را نداشت
تا نگویند نامرد بود
تا نگویند تو را دوست نداشت...
وقتی نمیدانند حقو حقدار کیست...
============
تابستانم دارد میگذردبی تو
اما با یاد تو
پاییزم دارد میگذرد بدون شنیدن صدای خش خش برگها حین قدم زدنمان
اما با یادش
زمستانم دارد میگذردبدون دویدنمان در برف ها و صدای خنده هایمان
اما با یاد صدای خندیدنت
بهارم دارد میگذرد بدون تبریک گفتنمان
اما با یاد شروع دوستیمان
نمیدانم چند سال باید این فصل ها را بی تو اما با یادت سر کنم
==================
خدایا بس است.
دیگر خسته ام.
دلم بودنش را میخواهد
او را برگردان
حتی اگر بهترش در انتظارم است
====================================
آزادی تنها این نیست که
بانوان هموطن خرمن گیسو در باد افشان ﮐﻨﻨﺪ؛
آزادی تنها این نیست که
تو با جفت خود در خیابان آزادانه قدم بزنی،
آزادی تنها این نیست که
تو نیمه شب مست در کنار زاینده رود غزل بخوانی،
آزادی تنها این نیست که
بانوان پوست تن را بی هیچ حجابی به بوسه آفتاب
کنار دریای خزر و خلیج پارس بسپارند،
آزادی تنها این نیست که
پسرکى لب دخترکی را از سر شوق ناگهان در پیش چشم مردم ببوسد،
•.¸¸.•*´`*•.¸¸.• عادل دلخون•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•
اینها ابتدائیترین حقوق انسانی است...
آزادی این است که
نه تو به نیمه عریان بودن دیگرى کار داشته باشی نه او به حجاب تو،
آزادی این است که
نه من به میگساری تو کار داشته باشم نه تو به نماز شب من،
آزادی این است که
نه تو به بی خدایی من کار داشته باشی نه من به خدا داری تو،
آزادی این است که
نه، تو به زور در پی نوشاندن شربت کوثر به من باشی،
و نه من به زور در پی بخشیدن لذت شراب به تو ...
آزادی این است که
نه دین تو بر من حکم براند نه من تو را بی دین بخواهم،
آزادی این است که
نه تو مرا با بی دینی من تکفیر کنی،
و نه من تو را با دین تو تحقیر...
•.¸¸.•*´`*•.¸¸.• عادل دلخون•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•
دنیا پر است از انســـــــــــــانهایی با ظاهر زیبا،
که هر روز لباســــــی نو بر تن میکنند
ولی نزدیکشـــــــــان که میشوی ،
بوی کهنه گی اندیشه هایشــــــــان
آزارت میدهـــــــــد.!!!
هرچند نو شود این روزگار ما
درملک ما هنوز....
افکار کهنه است.
•.¸¸.•*´`*•.¸¸.• عادل دلخون•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•
•.¸¸.•*´`*•.¸¸.• عادل دلخون•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•
Yene hasretle bir ğüne♥
Giriyorum hayalinle
Aklımdan çıkmıyorsun belalım
Sensis geçen akşamlarda
Yene başım belalarda
Mutlusun sen oralarda belalım
Belalım yaban çiçegim
Belalım aşkım gerçeğim
Belalım tek sevdiceğim
Belalım ah yaralim
Sevdiğim derd ortağımsın
Hazanımsın baharımsın
Sen benim tek varlığımsın belalım
ایـن روزهــا....
دروغ گفتــــن را خــــــوب یـاد گرفتــــــــــه ام
حــال مـ ــن خــــــــوب است
خــوبِ خــوب
فقـط زیــــاد تا قسمتــی هــــوای دلــ ــم طوفــــانی
همــراه با غبـــارهـای خستگـــــــــــــی ست
و فکـر مـی کنـــم
ایـن روزهـــا...
خــدا هـم از حـــرف هـای تکـــ ــراری مــ ــن خستـــه است
چـه حــس مشتـرکـــی داریــم مــ ــن و خـــدا
او...
از حــرف هـای تکـــ ـــراری مــن خستـــه است
و مـــن...
از تکـــ ــرار غـــــم انگیــز روزهــــایم...
این روزا خیلی تنهام، خیلی داغونم
هست کسی که مثل من دلش
نه برای کسی،
نه برای عشقی،
نه برای جایی…
نه برای چیزی!
بلکه دلش برای خودش تنگ شده…
برای خود خودش!؟
...................
معشـــــوقه ای پیداکرده ام به نام روزگار
این روزهـــــا سخت مرا درآغـــــوش خویش به بازی
گرفـــــته است
خدایا ... خیلی بهت نیاز دارم
چرا دیگه نمیتونم حضورتو حس کنم
چرا اینقدر دلم اینروزا گرفته
چرا نمیدونم باید چیکار کنم
چرا هیچ چیزی خوشحالم نمیکنه
چرا نمیتونم طعم هیچیو بفهمم
خدایا... من چم شده؟!
خدایا ... چه بلایی داره سرم میاد؟!
خدایا ... دارم به کجا میرم؟!
کی قراره کمکم کنه؟!
کی قراره یه راهی برام باز کنه؟!
پس تو کجایی؟؟!!
روزای دلخوشی بی تو سر اومده
تو نیستی و من پیرم در اومده
من دورم از تو و این غصه که کم نیست
هی گریه میکنم دست خودم که نیست
هی فکر میکنم به چشمای تو
هیچ وقت نمیرسه هیچکی به پای تو
خداحافظ رفیق خوب دیروزی
دیگه خوشبخت خوشبختی به پای من نمیسوزی
خداحافظ تو که میری از این غربت
حلالم کن اگه بد بودم این مدت
خداحافظ به این زودی بدون من تو نابودی
خداحافظ که از اول تو هم یک اشتباه بودی
حلالت میکنم هر چی ازم داری
یه دنیا رو به این دستا بدهکاری
حلالت میکنم دنیای دیروزم
حلالت میکنم هر چند میسوزم
ای کاش که من همسفر نفس نبودم
ای کاش به ویرانه او حبس نبودم
ای کاش مرا وسوسه نفس نمی بود
ای کاش نمی بودودراین ترس نبودم
ای کاش ملک بودم واز نور و مجرد
ای کاش که تجدیدی این درس نبودم
ای کاش که تصویر تو این ننگ نمی بود
ای کاش که بودی ودراین عکس نبودم
ای کاش میان من وتو راه بسی بود
ای کاش که همسایه ی تو نحس نبودم
ای کاش که می کشت تورا آه جگرسوز
ای کاش گرفتار تو در امس نبودم
ای کاش الهی مرا عشق تو می بود
ای کاش اسیر طمع نفس نبودم
شب،
شب سختی بود.
و چه آسان و چه بی پروا گفت : که دگر حسی نیست.
دل من، هری ریخت، درد با من آمیخت،
قلبم از جا لرزید، قطره اشکم خشکید.
مات و مبهوت شدم.
چشمها را بستم،
با دل خود گفتم :
سهم دل نازک من،
پاسخی سرد نبود!!
شوق دیدار کجاست؟!
او که با من میگفت : دل سنگش، تنگ است.
دلم از سینه جدا شد، نفسم بند آمد.
و دلم، این دل پاک
که چه امید عبث داشت به دل.
این هم از قصه ی عشق لیلی،
وای بر مجنونم.
سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد
تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد
بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من
که بغض آشنای ابر گریه می خواهد
بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم
و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد
چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی
که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد
" از دوست عزیزم "
دوستت دارم هایت را ...
اِحتکار میکنم
برای روزهایی که میدانم تو هم نخواهی ماند
بگو
باز هم بگو
این ها ، کفافِ نبودنت را نمیدهند
پراز بغضم شانه ات ساعتی چند رفیق؟؟؟
جاده ای بی انتها...
صدای زوزه ی باد،موسیقی متن است...
باران شلاق گونه میبارد...
در دوردست های جاده،
دختری تنها مورد هجوم نوازش های سیلی گونه ی باد پاییزی است...
کاش جاده رهگذری داشت...
فکر نکن وقت رفتنت نگرانت نبودم...
اگرخداحافظی نکردم،
همدم تمام روزهایِ بعد از تو این آهنگ بود:
"شاید نفهمیدی که من،بی اون که تو چیزی بگی،
سپردمت دستِ خدا که بی خدافظی نری..."...
میـــــا، کوچه پس کوچه است و شور و شید من
یه مسلمون اینجا نیست، حسین من
اینا همونان که دل بریدن از علی
مثل هر دفعه زدن باز، به زیر قولشون
بردنم پسر عمو، کو به کو ، کشون کشون
وا ا ا ا ا ا ا ا ای
کوفـــه میــــــــــــا حسیــــــن !
وا ا ا ا ا ا ا ا ا ی
کوفـــه میــــــــــــا حسیــــــن !
آتیش به دلم کشیده حرم عشق تو !
سر دار میرم به جرم عشق تو !
پسر عمو داری میای بیا
اما جان مادرت فاطمه رقیه رو با خودت نیار
میخوای بیای بیا زینب و با خودت نیار
میخوای بیای بیا اینا برای علی اصغرت نقشه کشیدن
حسیـــن
آتیش به دلم کشیده حرم عشق تو !
سر دار میرم به جرم عشق تو !
بــــذار اسم میثمت بمونه روی من !
بذار بشکنه به پات صبوی من !
سهم من از این دیــار، بی وفایی بی کسی !
دردی نیست به غیر این، من میرم تو میرسی !
و ا ا ا ا ا ا ا ای
کوفه میـــــا حسیـــــن
حسیـــــن !
نیــــــــــــــــــــــــا نصیب تو ماتــم جوون میشه !
آقــا، زینب تـــــو نصفــــه جـــون میشه !
حسین جان، میـــا که به سرنوشت من دچار میشی !
چی میشه مسلم؟
روی نیزه ها با ســـر سوار میشی !
پسر عمو اینجا تیر سه شعبه دیدم !
پسر عمو اینا دارن نیزه و خنجر تیز میکنن !
پسر عمو اینا برات نقشه کشیدن !
پسر عمو اگه میای سکینه رو با خودت نیار !
حسیــــــــن
نیــــــــــــــــــــــــا نصیب تو ماتــم جوون میشه !
آقــا، زینب تـــــو نصفــــه جـــون میشه !
ترسم از جماعت نیزه داره یا حسین !
وایِ من که غصه از، این قراره یا حسین !
وا ا ا ا ا ا ای
کوفــه میــــا حسیــــن !
خواســــــتم بگویــــــــــم که کیستـــــــم ...
دیـــدم نگفتن بهتر اســــــــت !
چه ســــــود آن کــــــه نمی ماند همان بهتـــــــــر که نشناسد مرا...!
آن کــــــــس که می مانــــــــــد خود خواهد شــــــــــناخت
اگر احساس رنج کردی،
بی حکمت نیست،
چیزی در دلت هست
که باید بسوزد تا تو پاک شوی.
*
*
*
عازم یک سفــــــــرم
سفری دور به جایی نزدیـــــــک
سفری از خود من به خــــــــــــــــودم
مدتی است نگاهم به تماشای خداســـــــت
*
*
*
دستـــــ بــه دامن خـــــدا که می شــــوم ؛...
چیزی آهسـتــه درون من بــه صــــدا می آید
کــه ؛...
نتــــــرس !!! …
از باخــــتن تـا ســـــاختن دوبـــــاره فاصـــــلـه ای نیستــــ ....!!
*
*
*
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما چونان که بایدند نه بایدها
مثل همیشه آخرحرفم و حرف آخرم را با بغض میخورم
عمریست لبخندهای لاغرخود را در دل ذخیره میکنم،
باشد برای روز مبادا
اما درصفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست
ان روز هرچه باشد،روزی شبیه دیروز،
روزی شبیه فردا،روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند،شاید امروز نیز روز مبادا باشد
هر روز بی تو روز مباداست
پرسید:او را چون دوستش داری نیازش داری؟
یا که چون نیازش داری دوستش داری؟
گفتمش: "چون دارمش بی نیازترینم...
گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایدخاطره ای منتظرلمس نگاهت باشد
آموختم که وابسته نبایدشدبه هیچکس واین " نشدنی ترین "اصلی بودکه آموختم!
روزهاى
دور ازتو را
هرگز
نخواهم شمرد،
تاهمیشه بگویم همین دیروز بود...
یادگرفتم
دستانم که یخ کرد،
دیگر دستان کسی را نگیرم،
جیب هایم،ماندنی ترند...
نباشی, قندها هم شیرین نیستند
... به همین چای یخ کرده قسم...!
دیگر
تنهــــــــــــاماندن
رادوست دارم،
چون همه آنهایی ک دلم خواست بمانند...
دیگر نیستن
ازاینجا...که هستم!
تا آنجا که تو هستی..!
وجب به وجب..."دلتنگتم"
"دنیا"،
بازی هایت را سرم درآوردی...
گرفتنی ها را گرفتی...
دادنی ها را "ندادی"...
حسرت ها را کاشتی...
زخم ها را زدی...
دیگر بس است...
چیزی نمانده...
بگذار آسوده بخوابم...
محتاج یک خواب بی بیدارم...
دلم تنگه... یه جور ناجوری دلم تنگه...
چند ساعتیه که توی ذهنم دارم همه ی گذشته رو مرور میکنم
یاد تو.... اسم تو.... صدای تو.... حرفهای تو.... شنیدن دوستت دارم از لبهای تو....
من .... تو مـ ــــ ــــ ـــــا مایی که نشـــــــــــــدیم مــ ــــ ــــ ـــــا
دلم تنگه... خیلی داغونه... هیچ دردی در این حد نیست!!!
من از این زندگی خستم!!!
روزام میگذره... همه چی رو روال خودشه...
همه چی سر جاشه...
جـــــــــز دل من... که یه چی کم داره...
زندگیه عادیشو میکنه... اما زنده نیست!!!
تنهــــــــاست
خالیــــــــــــــــه
بی حرف و بی صداست
دلــــــــــــم... بیچــــــــــــاره دلـــــــــــم...
خیلی دلش تنگ شده!!!
به آغوش تو محتاجم برای حس آرامش ..