یک روانشناس اجتماعی «ازدواج سفید» را پیوندی به سیاهی یک عمر معرفی کرد و گفت: تبعات ازدواج سفید برای بانوان فاجعهآمیزتر است.جاوید ثمودی در خصوص ازدواج سفید گفت: منظور از ازدواج سفید، زندگی مشترک یک زوج بدون ازدواج رسمی است.
این فوق دکترای روانشناسی کاربردی گفت: ازدواج سفید پدیده نامتعارف و ناآشنایی است که به تازگی در ایران نیز رواج یافته است البته این پدیده نخستین بار در آمریکا و در پی جنبشی پدیدار شد که "جنبش آزادی زن" نام داشت
او در این خصوص گفت: این جنبش ظاهرا با هدف ایجاد تغییراتی در نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه آمریکا انجام شد و هدف آن برقراری شرایط عادلانه و مساوی برای زنان بود.
ثمودی ادامه داد: اما آنچه واقعا اتفاق افتاد پدیدهای بود که بعدها «انقلاب جنسی» نام گرفت و نتیجه آن رواج رفتارهای نابهنجار و بیبند و باریهایی بود که به غلط آزادی زنان نام گرفت.
او درباره تبعات این نوع ازدواج گفت: یکی از تبعات این اتفاق برقراری ارتباطاتی بود که خارج از ضوابط قانونی و معیارهای اخلاقی بوجود میآمد. بر این اساس ازدواج سفید هم یکی از همین روابط خارج از عرف و غیرقانونی بود که امروز متاسفانه شاهد نمونههایی از آن در میان جوانان مان هستیم.
او گفت: در ازدواج سفید هیچ شرط قانونی و ثبت اداری وجود ندارد و زن و مرد در هر لحظه که بخواهند با هم همخانه شده و هر لحظه که مایل نباشند از رابطه خارج میشوند که چنین شیوهای از ارتباط با جنس مخالف نه تنها بر اساس معیارهای اخلاقی جامعه ما نیست بلکه مخالف با نص صریح قرآن و احادیث مذهبی ماست که همواره جوانان را به پاکدامنی، خویشتن داری و ازدواج حقیقی تشویق میکند.
این متخصص روانشناسی درباره علل ترویج ازدواجهای سفید در جامعه گفت: عواملی همچون تهاجم فرهنگی، کمرنگ شدن باورهای مذهبی و اخلاقی، ضعیف شدن پیوندهای خانوادگی، سنتهای غلط ازدواج، هزینههای کمرشکن اقتصادی، تنوعطلبی جوانان، قوانین و شرایط دشوار و زائد عقد و طلاق باعث شده برخی از جوانان به این سمت گرایش پیدا کنند.
ثمودی گفت: تبعات این ازدواجهای سفید برای بانوان بسیار بسیار فاجعهآمیز است زیرا هیچگونه تضمین و مسئولیتی در آن تعریف نشده است و مرد میتواند بدلخواه رابطه را برهم بزند و هیچگونه ضرر و زیانی را تقبل نکند.
او عدم وجود امنیت روانی را از ویژگیهای مهم ازدواج سفید برشمرد و گفت: در ازدواج سفید آنچه بسیار به چشم میآید احساس عدم امنیت روانی برای هر دو طرف و خصوصا برای دختران و زنان است و از آنجا که ساختار خلقت و شخصیت زنان بسیار هیجانی، لطیف و بر اساس ظرائف و پیچیدگیهای خاص آنها طراحی شده اینگونه روابط تاثیر مخرب و فاجعهآمیزی بر ذهن و روان آنها بر جای میگذارد.
او گفت: از سوی دیگر در چنین ارتباطاتی برای فرزندان و بارداریهای احتمالی هیچ پیشبینیای انجام نگرفته و همین امر خود بر میزان فرزندان و کودکان نامشروع، بیشناسنامه و بیآینده و همچنین بر آمار سقطهای غیرقانونی و مرگ و میر ناشی از آن میافزاید.
این متخصص روانشناسی در پایان گفت: در مجموع، ازدواج سفید میکروبی است که تنها موجب آلودگی ذهن مردان و نابودی شخصیت و حرمت زنان میشود.
بسم الله العلیم
لَا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلَادِ
(دنیا) تو را نفریبد چون بینی که کافران در شهرها به راحتی میگردند.
من : این روزها نوشتنم نمی آید ... یقین دارم از خدا دور شده ام ...
بزرگی می گفت :
بدتر از همه این است که خودت هم میدانی از خدا دور شده ای و باز هم غافلی ...
~~✿ ~~✿ ~~✿
آدم به خدا گفت: من به اندازه ی گلهای بهشت...نه...من به اندازه ی عرش...نه...نه من
به اندازه ی تنهاییت،ای هستی من دوستدارت هستم ...
آدم،کوله اش را برداشت خسته و سخت قدم برمیداشت...راهی ظلمت پرشور زمین..
زیر لبهای خدا باز شنید... نازنینم آدم... نه به اندازه ی تنهایی من... نه به اندازه ی عرش...
نه به اندازه ی گلهای بهشت...
که به اندازه ی یک دانه ی گندم، تو فقط یادم باش نازنینم آدم... نبری از یادم...
┘◄ سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد هام و نه با تو
دشمنی کردهام ( ضحی 1-2)
┘◄ افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را،
که مرا به سخره گرفتی. (یس 30)
┘◄ و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگراز آن روی گردانیدی. (انعام 4)
┘◄ و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام. (انبیا 87)
┘◄ و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس2 )
کاملا بیــــــــ ربط : دخترک فقط موقع نماز چادر می پوشید... انگار فقط خدا با او نامحرم است!
خدایا شرمنده ام....
من نبضم را روے ِ صداے نقاره ات تنظیم کرده ام
اگر میبینے گاهے کُند مےزند
دلیلش دورے است ... اگر میبینے نفسم گاهے میگیرد
❤ چون تنها و تنها بہ هواے ِ نیمه شب صحن انقلاب نیاز دارم
تا راحت نفس بکشم .. ღ
منم و دست ِ دعا بہ سمت ضریحت ღ منم و نگاه بہ گنبد طلایت
آه
~~✿ من نگاه را بیشتر از حرف با تو دوست دارم ✿ ~~
دلم برایتان تنگ شده....
ممنون که دعوتم کردید .
این زیارت با تمام زیارتام فرق داره،یه جورایی خاصه .
واسه همه دوستان دعا میکنم.
~~ الماس دعا~~
┘◄┘◄ دلتنگ حرم:دوست عزیزم به روی چشم
ساکمو بستم ،منتــــــــــــظرم ....
وقتش رسیده.سفر به جنوب.و باز هم آمدن شهدا از عراق.....
نمی دونم تو بین این شهدایی که دارن می یان تو خاک ایران هستی یا نه.
اما...
من همچنان منتـــــــــــــــظر خبری از سوی توام.
❤
شب ها دو ساعت مونده به اذان صبح بیدار میشدم.
هرچقدر میگشتم تا بچه های گردان رو پیدا کنم نمی تونستم ،
نه داخل مسجد بودن ، نه تو اتاق های گردان .
یک روز صبح محمودسیفی مسئول دسته رو کنارکشیدم وپرسیدم:
مگه من تافته جدا بافته هستم؟
نصف شب ها کجا میرید؟
اول خودشو به اون را زد!
اما سماجت منو که دید گفت :شب که شد بهت میگم.
یک ونیم دو شب بیدارم کرد.از مقر گردان رفتیم بیرون به سمت خاکریزهاوبیابان پشت گردان.
باتعجب گفتم :آقا محمود سرکاریه؟!
کجا می بری منو نصف شبی؟!
باصدایی گرم ومحجوب گفت:عجله نکن الان میرسیم پسرشیطون!!!
وقتی رسیدیم پشت خاکریزگفت:بچه ها اون پشت هستن نگاه کن!
گفتم:گرفتی مارو؟ شوخی می کنی؟!!!!!!!!!!!
وقتی اشک رو تو چشماش دیدم یواشکی رفتم بالای خاکریزو سرک کشیدم.
خدای من چه خبر بود!
اینجا کجاست؟!تعداد زیادی قبر کنده شده دیدم که عده ای داخلش مشغول عبادت بودند.
یکی نمازمیخواند.
یکی ناله میزد یکی گریه می کرد.
بوی عطر رفت وآمد ملائک وائمه به مشام می رسید.درحالی که سعی میکردم محمود حال روحیم رو
نفهمه واشکامو را نبینه .
گفتم:(
خیلی خِب فهمیدم بریم :(
┘◄ باید از خودم دل بکنم
اعوذ و بالله من شر نفس.
┘◄ برایم دعا کنید،
:(
این جانب آقای شهرام لطیفی کیا کلاس دوم ب می خواستم بگویم خسته نباشید.
من این قوطی لوبیا را برای شما می فرستم تا بخورید،قوی بشویدو بتوانید خوب بجنگید.
دیروز آقای مدیر گفت:
"هر کس هر چه می خواهد بیاورد.چند روز دیگر می خواهیم برای رزمندگان به جبهه بفرستیم.
اگر خواستید نامه هم بنویسید و بچسبانید به آن"
همه خوشحال شدیم.
حسنی گفت:من سه تا قوطی کمپوت می آورم.
من هم می خواستم یک عالم قوطی لوبیا بخرم و بفرستم.من خودم خیلی لوبیا دوست دارم.
اما دیشب وقتی به بابا گفتم به من پول بدهدتا برای رزمندگان چیزی بخرم ،زد پس کله ام و گفت:
" عجب خری هستی تو ! به ما چه مربوط است که برایشان چیزی بخریم.مگر ما گفتیم بروند بجنگند.
دولت خودش باید غذایشان را بدهد."
یک چیز دیگر هم گفت که خجالت می کشم بگویم.
صبح مامان پول داد تا برای ناهار همبرگر بخرم اما من پول را نگه داشتم و ناهار نخوردم.
سر کلاس شکمم قار و قور کرد.حسنی دلش سوخت و لقمه نان و پنیرش را با من نصف کرد.
عصر از سوپر مارکت اکبر آقا یک قوطی لوبیا خریدم و یواشکی آوردم خانه و حالا دارم نامه می نویسم.
شانس آوردم کسی خانه نیست.
من هم می خواهم وقتی بزرگ شدم حتما به جنگ بیایم.
نه این که مثل شهاب توی خانه قایم شوم.شهاب داداشم ترسو است و به سربازی نرفته.
همه اش توی ویدئو (یک چیزی که توش فیلم میگذارند و تماشا می کنن) فیلم های بی تربیتی مگذارد و تماشا
میکند.مامان می گوید: " باید شهاب را بفرستیم آن ور آب .بچه ام را از سر راه نیاورده ام که بفرستم جنگ تا
جنازه اش را برایم بیاورند."
چند روز پیش پسر همسایه مان شهید شد.داشت توی دانشگاه درس می خواند.اما یک دفعه رفت جبهه .
بابا بهش گفت : "مگر خوشی زیر دلت زده؟بشین خانه درست رو بخون"اما او گوش نکرد.
گفت:"اگر هیچ کس جبهه نرود پس کی از ناموسمان دفاع کند؟"
از بابا پرسیدم ناموس چیه؟جوابم را نداد.من نفهمیدم ناموس چی هست اما فهمیدم باید از آن دفاع کرد.
حسین هیچ وقت حرف الکی نمی زند.دلم برای باباش می سوزد.خیلی پیر شده است.
بابا میگوید:" حالا دیگر نانش توی روغن است.به این ها خیلی می رسند."
حالا علی به جبهه آمده.علی برادر حسین است.
دیروز او را دیدم.تازه از آنجا برگشته بود.بهش گفتم این بار که خواست برود جنگ ، من را هم ببرد.
خندید و کله ام را ماچ کرد.وقتی به بابا گفتم می خواهم بروم جنگ تا از ناموسمان دفاع کنم گوشم را پیچاند و
گفت: "تو.....می خوری.برو دماغت رو بکش بالا."
خیلی دردم آمد.نزدیک بود جلوی نرگس اشکم در بیاید.نرگس دختر همسایه مان است.
مدرسه نمی رود موهایش را همیشه می بافد.خیلی بامزه می شود.
یک بار شهاب مویش را کشید .نرگس گریه کرد.من عصبانی شدم و به شهاب لگد زدم.
بعدش یک عالمه از دستش کتک خوردم ولی گریه نکردم.من بالاخره می آیم به جنگ.حالا می بینید.
می خواهم شهید بشوم مثل حسین.دشمن بعضی وقتها به این جا می آید و و از بالا بمب می اندازد.
بعد رادیو صدایش در می آید.وقتی این صدا می آید ما میدویم سمت زیر زمین .
من نمی ترسم اما مامانم خیلی می ترسد.شهاب هم مثل جوجه می لرزد.بابا بمب ها را می شمارد.
دیشب چند تا بمب انداختند بشکن زد و گفت: " فردا قیمت خانه نصف می شود.حالا وقت خریدن است! "
مامان می خواهد برود اما بابا می گوید:" بمانیم .اگر کمی صبر کنیم جنگ تمام میشود و زمین ارزان تر.
نانمان توی روغن است."
نمی دانم چرا بابا انقدر نان روغنی دوست دارد.
....
ای وای...
باز آژیر قرمز کشیدند.باید بروم توی زیر زمین.بعد بر می گردم نامه ام را تما...
◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘
┘◄ نامه ،پاره و خونین از دست علی افتاد.علی زانو زد. حسین بالا سر علی است .
حسین فقط لبخند می زند..
شرمندتونم اگه طولانیه این پست.
این نامه خوندن داره و بعد کمی فکر...
التماس دعا
تو مسئولی در قبال من...
تو منو اهلی کردی درست مثل اون روباهه که شازده کچولو اهلیش کرد...
تو در قبال من مسئولی پس تنهام نزار.
تو که عادت داری به تنها گذاشتن...گاهی تنهایم مگذار.
بدون مقدمه
بدون حاشیه
بدون هیچ سخن بیهوده ای ...
❤ من راهی کربلا می شم ..
می روم تا شاید کربلایی بمانم
برای روزهای باقی مانده از عمرم.
عازم دیار عاشقی ام.
دعایم کنید .
دعایتان می کنم.
"هل من ناصر ینصرنی؟"
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:
لبیک یا حسین! لبیک...
حسین"ع" نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و من باز می گویم: لبیک یا حسین!
حسین "ع" شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم:
لبیک یا حسین!
حسین "ع" سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم:
لبیک یا حسین! لبیک....
حسین "ع" از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های
مستانه ام فریاد میزنم: لبیک...
حسین "ع" رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟
من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک...
حسین"ع" سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین"ع" به من نگاه میکند
می گوید: تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...
خورشید غروب کرده است...
من لبخندی می زنم و می گویم:
اللهم عجل لولیک الفرج...
حسین "ع"به مهدی "عج" نگاه می کند و می گوید:
"مهدی من کسی را نداشتم که بگوید سرباز توئم، اگر کسی نبود یاریم کند، ادعا کننده ای هم نبود...
تو از من مظلوم تری..."
به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:
"دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."
مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند...
مهدی تنهاست...
حسین تنهاست...
کربلایی دیگر در راه است...
❤❤ از همه دل بریده ام ،دلم اسیر یک نگاست
تمام آرزوی من زیارت امام رضاست...
اگه ندیدم کربلا رو خدا از من نگیره امام رضا رو....
دعا گوی همتون هستم.
التماس دعا
دلم بہ مستحبے خوش استــ
ڪہ جوابش واجب استـ ...
اما منـ مے گویم:
همیشہخوبانـ پیشـ قدم بوده اند در سلامـ ڪردنـ
میدانمـ ڪہ شما زود تر از منـ سلام ڪرده اید....
پسـ لیاقتـ جواب دادنـ را بہ منـ بدهید.
۞ سلام ۞
اسمانـ ابریستـ ....
گاهے دلشـ مے گیرد
بغضـ میڪند ....
بعد بارانـ .
همہ چیز آرام استـ ،ایام مے گذرد. بر چسبـ خوبـ و بد نمے زنم
با شما ، بے شما مے گذرد....
دستـ دلم را گرفتہ ام این روز ها و تنهایے در اینــ شهر قدم مے زنیم...
بے تابے هاے بچہ گانہ اش راڪنار نمے گذارد..
دلم را مے گویم.
هر ڪارے میڪنم بزرگـ نمے شود...
و مدام بهانہ اتـ را مے گیرد.
حاشیہ :
زیر لبـ آرام زمزمہ مے ڪنم:
اللهم ارزقنا ...
گریہ امانم نمی دهد...
دوباره تلاشـ میڪنم:
اللهم الرزقنا ز....
بغضـ لعنتے
نہ مے شڪند و نہ پایین مے رود.
اللهم ارزقنا زیارت الحسین.
◥امضا:التماس دعا ◣
گفتــ دارمــ میرمــ کربلا ........
25 روز دیگهـ کربلامــ
گفتمــ مگہ چند ماهـ پیشــ کربلا نبودے ؟
❤ گفتـــ امامــ حسینہ دیگہ ❤
دلشــ تنگــ شد واسمــ دوباره مے خواد ببینتمــ .
منــ: فقط بغضــ :(
✦✦ براتـــ کربــ بـلا هےنصیبـــ بعضہ هـ ا
دلمـــ شکستہ خدایا مـرا اجابتـــ کنــ
بہ حقــ حرمتــ ≈ امنـ یجیبـــ ≈ بعضیـــ ها
▼△
بـغـضــ نـوشـتــ :
❣ امـامــ حســــــــــ❤ــــــــین جـونــ ❣
≈ یـادتـونـ کـ ه نـرفـتـ ه منــ تا حالا نـدیـدمـــــــ بینـ الحرمینو؟!
مثل صدای شر شر باران -
کویر را....
❤ همکلاسےرفتے کربلا بگو خیلے ها منتظرنـــ ❤
فرمود:آنان که می توانند تلافی کنند
.
.
.
.
اما به خاطر من می بخشند.
به کسانی که پشت سرتان حرف می زنند بی اعتنا باشید، آنها به همانجا تعلق دارند...
دقیقا "پشت سرتان"
می گن:خدا دو گروه از بنده هاشو خیلی دوس داره،گروهی که می بخشن و گذشت دارن....
و دو گروه رو دشمن خودش می دونه،گروهی که بدخو و حسودن....
این همه این روایت ها رو می خونیم اما بازم پشت سر دیگران حرف می زنیم....
خدایا چرا ما بنده هات انقدر راهت دل می شکونیم!!!!
بهم میگی اخلاقمو تغییر بدم،از دستم عصبانی میشی ،دوست داری منو بکشی.
اما این اخلاقمه که زود می بخشم ... زود فراموش می کنم...بزار بگن
دل شکستن یکی از کارای واجب ادمای دور بر من شده....
قاتل بروسلی سلام :) اره همه این روزا نامردن...راهت دل می شکونن...
و شما راهت باش راهتو هر جور که راحتی بنویس :)
اما امروزمیخوام بگم.....
سلامتی هر پسری که ریش داره وبهش میگن پاچه بزی خم به ابرو نمیاره...
سلامتی اونیکه پاتوقش مزار شهداس نه باشگاه کامبیز بدنساز.
سلامتی کسی که جای پرورش اندام وتزریق بازو پرورش ایمان میکنه وخودسازی...
سلامتی پسری که سرش و خم می کنهتا سنگ فرشای خیابونا رو ببینه ،نه ناموس مردمو..
سلامتی هر چی پسره که بلوز آستین بلند میپوشه و شلوار کتان نه لباسای تنگ و شلوار جاستین...
سلامتی اونی که نه مدونا میشناسه نه والیزابت تیلور ...دختر رویاهاشم سلنا گومز نیست...
سلامتی اون مردی که وقتی تو تاکسی میبینه دوتا خانم نشسته نمی ره وسطشون بشینه...
سلامتی اون پسری که بلده مکبر باشه و نماز اول وقتش حجته...
سلامتی هرکی که پیشش،روبروش ،کنار دستش تو کلاس با امنیت میشینی وانگارنه انگار کنارش دختر نشسته...
سلامتی اون پسری که بعد امتحان نمیره پیش همکلاسی های مونث وبگو بخند رابندازه به بهانه ی امتحان... سلامتی اون پسری که حاضره دخترا بهش بگن مریض واون وانده...
سلامتی آقا پسری که وقتی تو ماشینش صدای ضبطش وبلند میکنه ..نوای کربلا کربلا میاد..سلامتی اون آقایی که ظهر تو دانشگاه پشت کفشاشو خم میکنه وآستیناش بالا واب
میچکه....جوراباشم از جیباش آویزونه...مهم نیست دخترای جفنگ دانشگاه مسخرش کنن مهم زود
رسیدن به حسینیه اس...
سلامتی اون ی که تو تابستون میره" اردوی جهادی" نه صفا سیتی با دوست
دختراش....توشمال
سلامتی اون پسری که عکس فرماندهین دفاع مقدس میزنه رو پیرهنش....از همه باحال تر عکس
حضرت آقا رو....
سلامتی هرچی پسر مذهبی...
سلامتی هرچی بچه حزب اللهی....
سلامتی همشون صلوات....
این پستو گذاشتم چون نسل این جور آدما داره منقرض می شه....
شاید بخونن به خودشون بیان ...
شاید یاد ایامی کنن که این جور بچه مذهبی یا زیاد بودن.
شاید....
"
بنام تو که خدای منی...
این روزها حال و هوای دلم
خط خطی است
و هر ازچندگاهی
بارانی می آید و قطع می شود
باران رحمت
این روزها نمیدانم حال شما چطور است ؟؟!!
نمیدانم
آنقدر غرق شدیم
که
....
این روزها
هرکس به من می رسد
نمیدانم
تا یک کلمه
حرف های دلم را میگوم
می گوید ماه رمضان است
توبه کن
خدا می بخشد
استغفار کن
اما
هیچکس نگاهی به دل شکسته و مضطربم
نیانداخت
حرف هایم را متوجه نشدندو
ترجمه کردند...
باشد توبه و استغفار که خوب تاعمر دارم استغفار میکنم
میدانم که خیلی ...
اما
میتوان حر شد
میتوان گذشت و رسید
میتوان
...
حال و هوای این روزهایم
عجب دیدنی است
دیدنی تر از قبلش
و من
مانده ام
تک و تنها
با خدا
میبینی
گویی خدا هم نمیخواهد با کسی باشم
می خواهد برای خودش باشم
تنها برای خودش
به هروسیله ممکن
میخواهد
به من بفهماند که جز به خودش به کسی دل نبندم
جز به خودش دنبال کسی نباشم
و حال برای فهماندن این مطلب
تو را
جلو می اندازد
و مرا وارد بازی جدیدی می کند
بازی جدیدی که فقط خودش می داند پایانش چیست !؟
باشد خدا اگر قرار است خالص شوم
اگر قرار است بنده شوم
اگر قرار است تنها با تو عاشقی کنم
تنها
و تنها
با تو باشم
حرفی نیست
بسم الله
قرار عاشقی باهم بگذاریم خدا؟؟
من تلاش میکنم که عاشقی را از بنده های مخلصت
چون او یادبگیرم
و تو هم دستم را محکم تر از قبل بگیر که رهایت نکنم
و تا خط مقدم عاشق بشوم و عاشق بمانم .
شهادت
واژه ای است که این عاشقی را پرمعناتر می کند ...
شهادت در راه خودت
شهادت برای رسیدن به خودت
شهادت من فرق می کند
تیر و تفنگ ندارد...
حرفی از مرگ نیست.
به دنبال او می روم
تا
عاشق شوم
پس قرار عاشقی مان را گذاشتیم خدا.
رفتی بسوز این همه آتش سزای توست
از حرف زدن با دیگران حالت بـــــــــــــد می شود
حتی اعصابت هم خورد نیستــــــــــــــــــ
خسته نیستیــــــــــــــــــــــــــ
دل زده نیستی
اما تا دلت بخواهد غمـــــــــــــــــــــــ داری
شاید الکـــــــــی.....
و شاید فقط خدا را می خواهی .
او باشد و تو
شاید بعضی وقت ها حالتان مثل همیشه منــــــــــــــــــــــــــ است.
این شب ها....این روزها................می گذرد
فقط تو در کنارم هستی .... و من تنها با تو به بی انتها میرسم....
باز هم کنار تو می افتد!
باز هم ، امــــــــــــــــــــا.....
کمک کن که حواسم را کنار زمینیان نیندازم .....
و اگر تو را نداشتم
چقدر انتخاب دشوار بود.
نقطه چینـــــــــــــــــــــ :چشمانم باران می خواهد.....
خدایا...
فرو بردن این همه بغض روزه را باطل نمی کند؟
رهبرم غصه نخور .......
ما تا آخرایستاده ایم....................
تنهایت نمی گذاریم.....
حرف امام:
فریب دشمن را نخوریم و تسلیم تحمیل دشمن نشویم.
دشمن مىخواهد بین ما اختلاف بیندازد.
......................................................................
إلهی:
إن أدخلتنی النّار...
أعلمتُ أهلها.....
أنّی أحبُّک...
خدایا...
اگر مرا وارد جهنم کنی...
به اهل دوزخ می گویم...
که دوستت دارم!
"فرازی از مناجات شعبانیه"
یه 2هفته ای نیسم...
واسم دعا کنید یه عالمه...
(24 تیر تولد امام خامنه ای ،انشاالله که 1000000 ساله شن)
واسه سلامتیشون 2 تا "صلوات" بفرستین همین الان.
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
۲- آدمی که همش تو جمع مردم باشه اما دوربین و خبرنگارا رو دنبال خودش نیاره رئیس جمهور میشه؟
۳- آدمی که شبکه های خارجی ازش بد بگن و ازش بترسن رئیس جمهور میشه؟
۴- آدمی که ماشین شخصیش پرایده مگه رئیس جمهور میشه؟
۵- آدمی که جوونیش رو تو جبهه ها بوده و مثل بعضی ها تو آمریکا خوشگذرونی نکرده مگه رئیس جمهور میشه؟
دل نوشت: پایی که جا مانده...... یکی رو می شناسم موقعی که جانباز شد می گفت
پامو جا گذاشتم ،یادگاری موند واسه عراقی یا....اما الان چی میگه؟؟؟ مگه نه من اون موقع
عقل نداشتم یه
چیزی گفتم....شما جدی نگیرید...من پام مونده پیش خدا......خودمم برگشتم تا امتحان
بزرگتری پس بدم ...
کاملا بی ربط : ای صوفی ، برو لقمه خود گاز بزن ، کم پشت سر خلق خدا ساز بزن ...
بهترین فرد :
آن کسى است که درد کشور را بفهمد،
از فساد دور باشد
و دنبال اشرافیگرى خودش نباشد.
من یک دختر مذهبی هستم …من حق دارم ایام فاطمیه پیرهن مشکی تنم کنم (حتی تابستون) و کسی حق نداره به من بگه تو همش در غم و ماتم به سر می بری!
من یک دختر مذهبی هستم …
من حق دارم محرم که می شه زنگ موبایلمو مداحی بزارم و کسی حق نداره به من بگه تو انسان افسرده ای هستی!
من یک دختر مذهبی هستم …من حق دارم عکس شهید رو بک گران دگوشیم بزارم و کسی حق نداره با دیدن عکس شهید به من پوزخند بزنه!
من یک دختر مذهبی هستم …
من حق دارم به جای سینما رفتن شبهای جمعه گلزار شهدا برم و کسی حق نداره به تمسخر بگه که شماها روفقط باید در قبرستان!!! پیدا کرد!
من یک دختر مذهبی هستم....
من حق دارم که دوست نداشته باشم اسم بازیگرهای هالیوودی و فوتبالیست ها ی خارجی رو بدونم و کسی حق نداره من روانسان عقب افتاده ای بدونه!
من یک دختر مذهبی هستم ...
من حق دارم هر کجا عکس رهبرم را دیدم به او ابراز ارادت کنم و اشکهایم جاری بشه به خاطر مظلومیت های آقا و کسی حق نداره چپ چپ به من نگاه کنه!
من یک دختر مذهبی هستم …
من حق دارم توی تاکسی بجای گوش دادن به شعرای داریوش و ….، مداحی حاج منصور گوش بدم و حق دارم وقتی راه میرم بجای اینکه زل بزنم تو صورت پسرای مردم سرم پایین باشه و کسی حق نداره به من بگه” چقدر املی “!
من یک دختر مذهبی هستم …من معنای لذت بردن از زندگی رو می دونم...
من یک دختر مذهبی هستم …
من معنای شادی و خنده رو می دونم…
من یک دختر مذهبی هستم …
من انسان غمگین و افسره ای نیستم…
من یک دختر مذهبی هستم …
من از زندگی به شیوه خودم لذت می برم…
من یک دختر مذهبی هستم و باور کنید که من هم حق زندگی دارم!
دلنوشت: خدایا....
تو فقط می تونی کمک کنی که من به دوستام بفهمونم که من چادرمو دوس دارم…
مثل همیشه با خودم روزی هزار بار می گم که من خدا رو دارم....
پس بی خیال بقیه........
* ممنون از همه ی دوستان بخاطر نظرات *
ذکر روز ۱۰۰ بار :
مظلوم تر از :بهشتی
خدوم تر از رجایی
حماسی حماسی
ولایی ولایی
لبیک یا مشایی !!!
شهید رجایی و بهشتی کی از دستور رهبرشون سرپیچی کردن که از اونا مایه میذاری؟
شهید بهشتی و شهیدرجایی کی مثل تو ریا کردن که از اونا مایه میذاری؟
شهید بهشتی و رجایی کی چفیه فلسطینی انداختن و
یکلاماز اسرائیل حرفی نزدن که تو از اونا مایهمیذاری؟
شهید بهشتی و شهید رجایی کی دل رهبرشون رو خون کردنکه تو ازونا مایه میذاری؟
حتما میخوای بعد احمدی نژاد حاله نورش رو هم به ارث ببری که عکست رو با حاله ای ازنور انداختی؟
تا دیروز که همه میگفتن لبیک یا رهبر حالا شد یا مشایی؟
فردی که با مکتب ایرانی، بیداری انسانی و هدیه تهرانی به تاجیکستان میرود برای حضور در
محضر امام زمان (عج) نبوده بلکه برای احیای فرهنگ پادشاهی است
مرا به کعبه چه حاجت! طواف می کنم "مادری" را که برای لمس دستانش هم وضو باید گرفت...
دلم واسه مادرم نوشت:
سلام مامانم همیشه با من باش منم قول میدم که:
به خدا قول می دم دیگه با شیشه آب نمی خورم....
دیگه سر زانو های شلوارمو پاره نمی کنم......
دیگه آدمسمو باد نمی کنم .......
قول می دم اتاقم همیشه مرتب باشه....
دیگه چاییم را فورت نمی کشم.....
به خدا قول می دم رفتیم مهمونی تند تند نگم میوه پوست بگیر واسم....
قول می دم رفتیم بازار نق نزنم بگم اینو می خوام اونو می خوام....
مامانم بخدا قول می دم بچه ی خوبی باشم همون که تو می خوای....
تو رو خدا
تو رو خدا فقط یه بار
یه بار دیگه بند کفشامو ببند ، ببین بازم گفشامو مثل اون موقع ها تا به تا پوشیدم...
پی نوشت:
می دونین غریب ترین مادرای دنیا روز مادر دلشون گرفته،واسه این که منتظرن.....
چشم انتظارن.....
بهترین هدیه ،روز مادر، واسه یه مادر شهید چی می تونه باشه؟
اونم مادر یه شهید که هنوز شهیدش نیومده؟؟؟؟؟
دلم برای اومدنت تنگ شده.......
انتظار ....همیشه سخته....
می گن طرف خادم شهدا ست....
من می گم خوش به حالش...طرف چه سعادتی داره....
تو دلم می گم خادم الشهداست بعد کم کم خادم سید الشهدا می شه...
آخه واسه هر چیزی مقدمه لازمه.این طوری راه رسیدن به حسین علیه السلام راحت تره....
مثل جون علیه السلام ..............
آره همون غلام سیاه امام حسین رو می گم.........
که روزگاری خادم ابوذر بود بعد شد خادم و غلام حسین.....
خادم الشهدا....... خادم مردان آسمانی.....
باید ازشون خواست که اجازه بدن غلامشون باشیم......اگه همنشین با شهدا بشیم معجزه می کنه.
شهدا از باغچه که کم تر نیستن!!!!!!!!!
آب گل آلود وارد باغجه می شه،اما سر انجام این آب گل آلود می شه گـــــــــــــــل.
باغچه گل را گل می کنه.یعنی شهدا این هنر رو ندارن؟
خادم شهید باید بشه مثل خود شهید،همه باید اونو به نام اون شهید بشناسن.خادم مثل یه آینه ست.
باید بشی رفیق شهید.....
یه شب می ری مهمونی با طرف زیاد صمیمی نیستی ....
بهت می گن بفرمایید،بنشینید تا چای بیاورم
اما یه شب می ری مهمونی خونه رفیقت ، به به چه خوشامدی .....می گه بدو برو دو تا چای
بریز با هم بخوریم.خودت از خودت پذیرایی کن در ضمن به منم کمک کن.
این جوری می شی خادم.خادم شهید تو جای جای خونه ی شهید سرک می کشه اون موقع دیگه بهش نمی
گن مهمون..
خدایا اول کمک کن تا مقدمه رو خوب پیش برم بعد کم کم برسم به اصل مطلب....
" انشاالله همه بشیم خادم سید الشهدا "
صلوات
خدایا دلم گرفت نوشتم:
خسته شدم از این روزای خسته کننده.دلم تنگ شده واسه محرم،حتی واسه دیدن دریا..
هیچ ربطی به هم نداره؟ اما من دلم تنگ شده.
چرا آدمای اطرافم دل گیرن از من؟چرا دیگه لبخند کسی از ته دلش نیست؟
نمی دونم چرا لبخندای مهدی هم یه جوری شده.... حتی سید مرتضی آوینی هم امروز داشت یه جوری نگام
می کرد.یه روزی اون رفت ولی امروز کمتر کسی یادش آورد.
خدایــــــــــــــــــا؟
خدایا چرا شمارتو تو گوشیه کسی نمی بینم؟بهت زنگ نمی زنن؟مگه زنگایی رو که بهشون
می زنی جواب نمی دن......؟
خدا یا اگه یه وقتی بهم زنگ زدی تو دسترس نبودم یا مشغول بودم یا نه اگه خاموش بودم خواهشا پشت هم
بگیر شمارمو.پشت هم بگیر تا ور دارم.
خدا جون ندی غیر خودت گوشی رو به کسی ...من می خوام فقط صدای تو رو بشنوم....
اگه پیغامم گذاشتی اشکالی نداره
"منم کسی که بعضی وقتا به جاده خاکی می زنه ، اما بازم می گه خدایا تــــــــــو دستمو بگیر "
سلام بر مادرم زهرا....
.:: تهاجم فرهنگی خیلی بزرگ در راه است ::.
تو مسلمونی؟
تو شیعه ای؟
تو ایرانی هستی؟
اگه اینارو هستی و اسم خودت رو گذاشتی منتظر و با خوندن این متن حرکتی انجام ندادی و تکون نخوردی و بی تفاوت گذشتی به قران قسم همه ی اینا ادعاست... .
هیچ کدوم نیستی ... میدونی از کی بدبختی ها زیاد شد؟
میدونی از کی عشق یا در حقیقت هوس به جنس مخالف رشدش بیشتر از عشق به خدا شد؟
میدونی از کی؟
از وقتی که این ایرانسل خرابشده اومد تو ایران ... هر کس و ناکس از مذهبی بگیر تا شیطون پرست هر آشغال و آدمی 6 تا خط گرفت ... از دختر و پسر 7 ساله بگیر تا پیر زن و پیرمرد 90 ساله ... میدونی کی فاجعه به اوج خودش رسید؟
وقتی که رابطه های تلفنی (ایرانسلی) زیاد شد ... میدونی چند تا دختر نوجوون که وجودشون سرشار از احساس بود به اسم عشق بدبخت هوسرانی چندتا پسر شدن؟
یه شماره اشتباه گرفتن همانا و بدبخت شدن تا اخر عمر همانا ... قبل از اینکه ایرانسل بیاد چقدر سیم کارت گرون بود هر خانواده ای نمیتونست برای بچه اش بخره ... حالا داشتن موبایل به 8 سال رسیده ... کمتر کسی نداره ... همین ایرانسل خرابشده چقدر موقعیت فراهم کرد برای تنها بودن دختروپسر مملکت ما!
چقدر موقعیت گناه!
تا الان که رابطه صوتی بود خودتون میدونین و شنیدین که به کجاها میرسه ... حتی تو خانواده های مذهبی ... چه موقعیت هایی رو برای انحراف فراهم کرد ... فایده داشت ولی ضررهاش کم نبود!
مسلمون! شیعه! بسیجی! ولایتی! ایرانی! بچه مذهبی! بچه مثبت!بچه هیئتی! منتظر!
تو که خودتو منتظر میدونی ... میدونی این سیم کارت چه غم و غصه هایی رو دل امامت گذاشت؟
میدونی؟
امامی که شبانه روز داره از گناهان شیعیانش غصه میخوره و گریه میکنه!
میدونی؟
ولی تو چیکار کردی واسش؟
بهتر از من میدونی این رابطه های تلفنی که حتی صوتی هستن به کجا ها کشیده شدن ... نمیشه گفت ادم باید خودش خوب باشه!
چرا یه ادم عاقل موقعیت گناه اونم در حد وحشتناک رو برای خودش فراهم کنه بعد بگه ادم باید خودش خوب باشه؟
باید جلوگیری کرد از خیلی چیزایی که باعث اتفاق افتادن یه فاجعه میشن ... تا وقتی که صوتی بود کارشون به کجاها میکشید!
حالا که تصویری شده تصور کن!
وقتی دو نفر چهره همو ببینن وابستگی خیلی شدید تر میشه ... خیلی وحشتناک پیش میره....تو اگه منتظر مسلمونی باید کاری بکنی!
یه حرکتی بکنی که ازش جلوگیری بشه!
منتظر یوسف زهرا!
میدونی این رایتل تصویری باعث چه چیز هایی میشه؟
پس اینم بدون که باعث چندین برابر شدنه غصه های امامه عصرت میشه!شک نکن!
اگه مسلمونی و به خدا و پیغمبر اعتقاد داری شک نکن!
اگه قیامت خدا بهت بده کسی که خودتو منتظر میدونستی!
وقتی با فراگیر شدن این رایتل میدونستی غصه امامه عصرت بیشتر میشه چرا حرکتی نکردی؟
تو چی میخوای بگی مسلمون؟
اگه مسلمونی!
اگه شیعه ای!
اگه ایرانی هستی!
تا فراگیر نشده باید جلوشو بگیری!اولین کار هم گفتن این مطلب به بقیه و تذکر دادنشه ...
ایمان جوون مملکتت تو خطر وحشتناکیه ... اگه مسلمونی راحت نشین!
رایتل فوائد خیلی کم و محدودی داره ولی ضرر هاش خیلی زیاد و وحشتناکه! حالا عقل حکم میکنه که بخری یا نخری؟
تذکر: اگه این مطلب روت تاثیر گذاشت، اگر مسلمون واقعی هستی، اگر خداتو دوست داری، اگر واقعا منتظر واقعی هستی، اگر آدمی، اگر ایرانی هستی، اگر شیعه هستی، اگر با خدایی، تو را جدت قسم این مطلب را تو وبلاگت منتشر کن!
اللـ هم عجـل لـولـیک الفـرج
مرگ بر این پیشرفت مخرب، مرگ بر آمریکا که همه چی زیر سر اونه،
مرگ بر کسایی که بخاطر پول، کور و کر میشن!
می خواست بره و بچه ها منتظرش بودن...
حس عجیبی داشت، انگار می دونست این دفعه برگشتنی نیست!
اضطراب داشت که چجوری با مادر خداحافظی کنه...
با خودش می گفت: «یعنی الان چی می خواد بگه، من که طاقت ندارم بشنوم...»
فکر می کرد الان قراره بشنوه که پسرم زود برگرد! من رو تنها نذار و زود به زود بهم زنگ بزن و...
بالاخره دلش رو زد به دریا و رفت جلو، دست مادر رو بوسید و از زیر قرآن ردش کرد...
منتظر شنیدن شد که یه دفعه مادر گفت:
«خداحافظ پسرم، سلام من رو به حضرت زهرا(س) برسون»
دل نوشت : سلام ما رو هم به مادرمون زهرا برسونید....
یک روز که مهدی از مدرسه به خانه آمد، از شدت سرما گونه ها و دست هایش سرخ و کبود شده بود.
پدرش همان شب تصمیم گرفت برای او پالتویی تهیه کند. دو روز بعد با پالتوی نو به مدرسه رفت.
اما غروب همان روز که از مدرسه برگشت با ناراحتی پالتویش را به گوشه ی اتاق انداخت.
او در حالی که چشمانش پر از اشک بود گفت: چطور راضی شوم پالتو بپوشم وقتی دوست بغل
دستی ام از سرما به خود می لرزد؟!
درد نوشت:پاییز که می شود می ترسم ژاکت یکی از هم کلاسی هایم را پوشیده باشم
این خاک ها همانی بود که شاید همیشه از تو می شنیدم....از تو می گفتند...نشان می دادند و من تنها می شنیدم اما نمی فهمیدم...
اولین روزی که پاهای گناهکاره من بر روی این خاک ها به راه افتاد نمیدانستم در اولین قدم می ماند! می ماند و حر فی برای گفتن ندارد....
از شهدای تشنه لب فکه...
از سه راهی شهادت.....
از حال و هوای شلمچه..
از سکوت دهلاویه....از غربت هویزه و از اروندی که برایم معنا نشد...........
از اروندی که به مرحله ی دیدار نرسید و اندوهی فرا تر از حد انتظاردر دلم گذاشت.
کاش نگاهت را در پس یک پوستر عکس نمی دیدم .
کاش می دیدم که امده ایی به استقبالم.
نه....شاید امدی..... اما من تو را ندیدم.
استقبال از ۱۳۳ شهید،باورم نمی شود که این من بودم در میان ان همه مردان آسمانی وچقدر دوست دارم که مانند انها افقی بروم و عمودی بر گردم.
اینها همه از ان من بود!
از آن منی که تو دعوتش کردی... و من مانده ام...
مانده ام چه شد...
چه طور شد که نگاهم به آسمانی قفل شد که در آن هیچ آلودگی نیست و زمینش را ساختمان های بزرگ کوچک پر نکرده است .
می مانم و مانده ام با تو چه بگویم!
اینجایی که منم و تو !
تویی و من!
مایم و خدا!
خدا فقط
سلام بابای جعبه ای
الهی چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم,خاک بر باد کردم و بر دل خود بیداد کردم و شیطان را شاد...الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو...الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم....الهی طاعت اندر بسی ندارم در دو جهان جز تو کسی ندارم....الهی ظاهری داریم بسی شوریده و باطنی به خواب غفلت الوده و دیده ای پر اب گاهی در اتش میسوزیم و گاهی در اب دیده غرق.....(ممنون,خیلی عالی بودن مطالبتون)
اللـ هم عجـل لـولـیک الفـرج
سلام ان شاءالله که خوب هستید؟
شما انگار در دل من هستید چون همه ی مطالب وبلاگتون بازندگی من مناسبت داره ازتون خیلی خیلی ممنونم... من باامدن به این وبلاگ دلم خیلی باز میشه بازم ممنون وتشکر